نظريه هاي همگرايي و آموزه مهدويت

نويسنده:دكتر بهرام اخوان كاظمي

مقاله حاضر به بررسي نظريه هاي مهم همگرايي مانند ديدگاه هاي "کارکرد گرايان" و "نو کارکرد گرايان" و "نظريه کانتوري و اشپيگل" در اين باره مي پردازد و با تاکيد بر ضعف ها و نقصان هاي اين گونه نظريات ، ناکامي عملکرد سطوح سازمان هاي مختلف بين المللي در ايجاد همگرايي و همبستگي جهاني و برپايي صلح پايدار را مورد تبيين قرار مي دهد. آنگاه همگرايي و مباني آن را در آموزه و نظام سپهري مهدوي تشريح شده و امتيازات و توفيقات آن به نسبت نظريه هاي همگرايي غربي تعليل مي شود.

در گذشته و حال ، يکي از مهمترين علل منازعات و بروز ناامني و جنگ ،فقدان همگرايي و همبستگي ميان کشور هاي مختلف بوده است وبه همين دليل خيل گسترده ايي از صاحب نظران روابط بين الملل ،در تبيين علل ايجابي و موانع سلبي همگرايى ؛تئوريهاى مختلفى را پردازش كرده اند ومتاسفانه استمرار منازعات و خصومت ها و بي پاياني جنگ هاي فراگير ،و بي ثباتي پيمان هاي همگرايي نشان از ناکامي تئوري ها، دولت ها ،نهاد ها وسازمان هاي بين المللي[1] در ايجاد همگرايي و تفوق بر علل افتراقات بين المللي دارد.
در نوشتار حاضر تلاش شده ضمن پرداختن به نظريه هاى "كاركردگرايى" و "نو کارکردگرايى" ونظريه کانتوري و اشپيگل در باره همگرايي ، ناکامي هاي اين نظريه ها و سازمان هاي بين المللي و منطقه ايي در تحقق همگرايي مزبور در صحنه جهاني تبيين گردد. آنگاه سعي مي شود تا مباني همگرايي در آموزه مهدويت[2] و دولت جهانشمول مهدوي تبيين گشته و امتيازات آن به نسبت تئوري هاي همگرايي[3] فعلي تشريح گردد.
بنابراين ، سوال اين پژوهش ، پرسش از خصوصيات و مباني همگرايي در نظريه هاي غربي و آموزه مهدويت است و مفروض نوشتار نيز دلالت بر نقصان و ناکامي نظريه هاي غربي و سازمان هاي بين المللي در ايجاد همگرايي در عرصه جهاني و منطقه ايي دارد.اين مفروض بر مناسب وآرماني بودن الگوي همگرايي مهدوي براي ايجاد همبستگي و همگرايي جامعه جهاني در قالب امت واحده جهاني تاکيد مي ورزد.

همگرايى منطقه ايى در واقع نوعى همبستگى بين دو يا چند كشور همجوار متعامل است و محصول آن وضعيتى خاص است كه وفاداريها و علقه هاى ملى را به سطحى بالاتر از سطح ملى يعنى منطقه همبسته تعريف و جايگزين مى كند. بديهى است در چنين صورتى نتيجه بلادرنگ چنين همگرايى در سطح منطقه چيزى جز دستيابى به امنيت و همكارى نخواهد بود.
صاحب نظران روابط بين الملل در تبيين علل همگرايى ؛تئوريهاى مختلفى را پردازش كرده اند به عنوان مثال صاحبان نظريه هاى "كاركردگرايى" و "نو کارکردگرايى" در اين قلمرو معتقدند كه حوزه هاى انسانى و فنى در همگرايى كشورهاى همجوار داراى تأثير برتر است. به عبارت ديگر عوامل فنى و تكنيكى اين كشورها به مثابه متغيير مستقل در ايجاد همگرايى به مثابه متغير وابسته مدخليت اساسى را داراست.
در تكميل اين ديدگاه"نوكاركرد گرايان" با لحاظ نقش مهمى براى عامل اراده انسانى همگرايى را نتيجه اراده سياسى جهت فائق آمدن بر الزامات ناشى از نيازها و پيچيدگي هاى فنى مى دانند لذا بر عامل اراده و عزم سياسى در ايجاد همگرايى پاى مى فشارند.
بدين ترتيب اگر از منظر كاركرد گرايان و نوكاركردگرايان به موضوع همگرايي نگريسته شود افزايش همگرايى معطوف به تحكيم صلح و امنيت و همكاريهاى متقابل‏؛ نيازمند افزايش ظرفيتهاى فنى و تكنولوژيكى كشورها و تقويت عامل اراده و عزم سياسى آنها در ايجاد و توسعه همگرايى است.
از سويي ؛ نظريه كانتورى و اشييگل نيز از معروف ترين نظريه هاي همگرايي است. نظريه مزبور؛ همگرايى را به عنوان يك وضعيت مى پندارد و معتقد است كه در حقيقت وضعيت و ويژگيهاى سياسى، اجتماعى ،اقتصادى قومى ،نژادى، فرهنگى، زبانى و جغرافيايى كشورهاى همجوار و نوع و ميزان روابط آنها موجد همگرايى مى گردد. بنابراين نوع وضعيت و ويژگيهاى كشورها حرف اول را در همگراى آنها مى زند.
در ديدگاه همگرايى به عنوان وضعيت يا همان نظريه كانتورى و اشپيگل برخى پنداشته ها چنين است:
- نظام بين الملل متشكل از چندين نظام تابع منطقه ايى است
-نظام هاى تابعه منطقه ايى متشكل از يك دو و يا چند كشور همجوار متامل با پيوندهاى مشترك قومى زبانى فرهنگى اجتماعى و تاريخى است.
-احساس همانندى و هويت منطقه ايى اين كشورها بعضاً با طرز تلقى و نوع عملكرد كشورهاى بيرون از آنها تشديد مى شود.
از منظر اين نظريه چهار عامل باعث تمايز الگوهاى كشورهاى منطقه ايى و تبيين رفتار آنها است:
الف- ماهيت سطح انسجام تشابه و ميزان مبادلات بين آنها.
ب- ماهيت خصمانه يا دوستانه بودن ارتباطات درون منطقه ايى.
ج- سطح قدرت بالقوه و بالفعل در نظام منطقه ايى و توان كشورها در ميزان اثر گذارى بر يكديگر
د- ساختار - اقتصادى سياسى و فرهنگى- روابط درون منطقه ايى.
نظريه مزبور ميزان همگرايى را معلول چهار عامل زير مى داند:
الف- عامل اجتماعى: يعنى تشابه ابعاد اجتماعى واحدها در همبستگى يا عدم همبستگى آنها نقش دارد.
ب- عامل سياسى: يعنى نوع نظام سياسى و تشابه و تجانس كشورها در همگرايى يا همبستگى آنها دخيل است.
ج- عامل اقتصادى: يعنى ميزان و نوع توليد و توزيع منابع و ذخائر كشورها در همگرايى و يا همبستگى آنها دخيل است.
د- عامل سازمانى: يعنى ميزان سازمان يافتگى كشورها و نوع مشاركت آنها در سازمانهاى منطقه ايى و بين المللى در همگرايى يا همبستگى آنها نقش دارد.
اين نظريه منطقه همگرا شده را شامل سه بخش مركزى حاشيه و مداخله گر مى داند. بخش مركزى‏؛ به بخش يا كشورهاى منطقه اى گفته مى شود كه به دنبال ارتباطات لازم با كشورهاى بيرو ن از منطقه در راستاى اهداف نظام منطقه ايى است.[4]
اگر قصد بر اين باشد كه با الهام از نظريه حاضر جهت همگرايي کشورهاي يک منطقه نسخه ايى تجويز شود بايد اذعان نمود كه كشورهاى مزبور بايد از وضعيت بسيار مناسبى بواسطه پيوندها و مشتركات مذهبي قومى زبانى فرهنگى اجتماعى و تاريخى سود برند. اما اين احساس همانندى و هويت منطقه ايى بايد از دخالتها و تبليغات سوء فرا منطقه ايى مصون نگاشته شود و سعى شود كه سطح انسجام مشابهت واحدها و ميزان مبادلات بين آنها ارتقاء يافته و ارتباطات درون منطقه ايى همواره دوستانه بوده و تلاش گردد سطح قدرت بالقوه و بالفعل كشورها و تأثير گذارى آنها بر يكديگر تا جاى ممكن يكدست و متعادل گردد.
افزايش تشابه و تجانس ابعاد اجتماعى واحدها و تقريب نوع نظام سياسى آنها به ارتقاء همگرائيها خواهد افزود و اين امر همچنين وابسته به افزايش ميزان سازمان يافتگى كشورها و مشاركتشان در سازمانهاى منطقه ايى مى باشد. همچنان كه به نظر مى رسد كه با ايجاد تعادل و نفى تمايز ميان بخش هاى سه گانه مركزى حاشيه و مداخله گر به نحو بهترى مى توان به هويت منطقه ايى و احترام به حق حاكميت و رأى برابر كشورها دست يازيد و انگيزه مشاركت و همكارى روز افزون آنها را ارتقاء داد.
در بسياري از نظريه هاي همگرايي ،سازمان هاي بين المللي داراي نقش محوري بوده و داراي جايگاه شاخصي در همگرايي و همکاري کشور هاي مختلف به شمار آمده اند به همين دليل در گفتار آتي به بررسي اجمالي نقش و ميزان موفقيت اين نهاد ها در راستاي تحقق اهداف مزبور پرداخته مي شود.

يکي از اصلي ترين نهادهايي که بويژه در سده اخير و در سطح بين المللي و جهاني ،در راستاي همگرايي و همکاري کشورها وارد ميدان گرديده ؛سازمانهاي مختلف بين المللي است. سابقه تكوين سازمانهاى بين المللى جديد به قرن نوزده بر مى گردد اما تلاش جدى در جهت توسعه نهادهاى بين المللى چند جانبه و شكوفايى " نهضت سازمان سازى" ِ پديده قرن بيستمى است كه پا به عرصه قرن بعدى فعلى نيز گذاشته است و ما هنوز شاهد آن هستيم كه برنامه عملى و رويه و عرف سازمان سازى به شدت در عصر حاضر ادامه دارد. اساس ظهور سازمانها و حتى نظريه هاى روابط بين الملل تنفر از جنگ و ضرورت انديشه ورزى فردى و جمعى در كنترل اين پديده و شناسايى علل آن بوده است.
سازمانها در معناى اعم در حقيقت به دنبال نوسازى اصلاح تجهيز تداوم و تسهيل حيات نظام چند دولتى در عرصه هاى جهانى فرا منطقه ايى و منطقه ايى هستند تا روابط بين المللى و حتى اداره درونى نظام هاى مختلف دولتها و سطح حيات سياسى اقتصادى اجتماعى ... و نوع تعامل و همكارى آنها از وضعيت بهتر و سامان يافته ترى برخوردار گردد.
بايد خاطرنشان نمود كه موضوعاتى مانند عدم كفايت و نارسايى نظامهاى سياسى منفرد جهانى در جلوگيرى از جنگهاى خانمانسوز گسترش تجارت و ارتباطات روزافزون بين المللى حركت به سوى جهانى شدن و گسترش همبستگيهاى اقتصادى، نهضت جهانشمولى حقوق بشر، افزايش مسایل مبتلابه جهانى مانند محيط زيست، ضرورت مقاله با تروريسم و سلاحهاى كشتار جمعى و... منجر به ظهور و گسترش روز افزون نظامى جديد و بر پايه بازيگران نوين يعنى نهادهاو سازمانهاى بين المللى فرامنطقه ايى و منطقه ايى شده است. دو پايه مهم و مبنايى وجه تأسيس و حيات اين سازمانها را حتى در عصر حاضر مى توان به دستيابى به صلح و امنيت و همگرايي و همكارى خلاصه كرد. از جمله فوايد و انتظارات متوقع از سازمانهاى بين المللى مى توان به موارد زير اشاره كرد:
1- تشويق همگرايي،هماهنگى و همكارى افزونتر بين المللى و رفع تشتت و افتراقهاى بين دولى.
2- تمهيد ترتيبات و نظامات منظم و قابل اعتماد براى برقرارى نظم و ثبات بين المللى و پاسدارى از صلح و حمايت از دول ضعيف.
3- ايجاد ضمانت معتبر مقتدر و قابل اعتماد در حمايت و نگهبانى از موافقتهاى بين المللى.
4- ارائه روند سريع و كارآمد در قانونگذارى بين المللى و تمهيد بهتر ايجاد حقوق بين الملل و جرح و تعديل آن.
5- ايفاى نقش شارح و مجرى مقتدر حقوق بين الملل و حل وفصل دعاوى.
6- ارائه خدمات مشترك و تقسيم عادلانه كار و مسئوليت بين المللى و ايجاد و توسعه يك دستگاه ادارى مركزى و جهانى.
7- نظارت بر فعاليتها و عملكردهاى مختلف دولتها بويژه در حوزه حقوق بشر.
8- تربيت كادرها و نيروها و رهبران بين المللى انديش و به مثابه نمايندگان بيطرف بشريت.
در مورد عملكرد سازمانهاى بين المللى )اعم از جهانى، فرا منطقه ايى و منطقه اىِ( و اين كه آيا توقعهاى پيش گفته را محقق نموده اند يا خير؟ ديدگاه هاي متعارضي وجود دارد[5] به عنوان نمونه در کنار ديدگاه قائل به برخي موفقيت هاي نسبي اين سازمان ها در جهت قاعده گذارى فرادولي و رشد و تنوع كارگزاريهاى بين المللى و کمک به حفظ صلح ، يک ديدگاه بسيار مهم نيز قائل به شكست و نارسايى سازمانهاى بين المللى در حيطه هاي عملکردي وايجاد همگرايي و حفظ صلح و امنيت در سراسر عالم است.
به علاوه ؛طرفداران اين ديدگاه شكستهاى زير را براى سازمانهاى مزبور ذكر مى نمايند:
1- شكست در زمينه ضمانت اجرا و ناكامى در تهيه ساز و كارهاى كارآمد براى حفظ نظم و برقرارى ثبات و تضمين امنيت و ايجاد نهادى نظام مند و كارآمد براى حفظ نظم و جلوگيرى از جنگ وحل مخاصمات بويژه منطقه ايى.
2-جايگزينى استعمار جديد به جاى استعمار قديم در قالب عملكرد سازمانها خصوصاً با استفاده از طرحهايى مانند"قيوميت" كه تا يكى دو دهه پيش كاربرد داشت.
3- شكست در ميانجيگرى و ايفاى نقش بى طرف جهانى.
4- گرايش بيشتر به سلطه ملى گرايى تا پرورش بين الملل گرايى.
5- حركت پاره اى سازمانها به سوى اتحاديه هاى منسوخ و نه بين الملل گرا مانند ناتو.
6- عدم توفيق در ايجاد يك مركز نهادينه اداره نظام جهانى و رهبرى غير متأثر از دول.
7- عدم توفيق درافزايش اجماع جهاني و روند دموكراتيزاسيون بين المللى.
8- ضعف و ناكارآمدى سازمانهاى جهانى بدليل سيستم فلج كننده حق وتو در سازمان ملل وتأثير پذيرى از نفوذ قدرتهاى بزرگ .
9- تاثير پذيرى منفى سازمانهاى منطقه ايى و دول عضو از قدرتهاى جهانى و منطقه ايى وتنش هاى ميان آنها و خدشه بردارى نسبى استقلال تصميم گيرى آنها.
10 - دشوارى در تأمين بيطرفى وفراهم آورى نيروهاى بيطرف.
11- عدم توازن قدرت در منطقه و وجود قدرت هاى مركز و كشورهاى حاشيه ضعيف در سازمانهاى منطقه ايى.
عدم توازن مزبور معمولاً حاكميت و حق رأى برابر اعضا را در سازمان زير بار سئوال مى برد و از استقلال تصميم گيرى خصوصاً كشورهاى حاشيه ايى ضعيف به شدت مى كاهد.[6]

اساسا مساله همگرايي در قالب سياست خارجي و ديپلماسي کشورها نسبت به يکديگر مطرح و موضوعيت مي يابد زيرا سياست خارجي عبارت از «مجموعه خط مشي‌ها، تدابير، روش‌ها و انتخاب مواضعي است که يک دولت در برخورد با امور و مسائل خارجي در چارچوب اهداف کلي حاکم بر نظام سياسي اعمال مي‌نمايد» به عبارت ديگر سياست خارجي بازتاب اهداف و سياستهاي يک دولت در صحنه روابط بين‌الملل و در ارتباط با ساير دولتها، جوامع و سازمانهاي بين‌المللي، نهضتها، افراد بيگانه و حوادث و اتفاقات جهاني است. [7]
به باور برخي ديگر از صاحب نظران، «سياست خارجي عبارت است از خط مشي و روشي که دولت در برخورد با امور و مسایل خارج از کشور و براي حفظ حاکميت و دفاع از موجوديت و منافع خود اتخاذ مي‌نمايد»[8]
از سويي وسيله اجراي اين سياست، ديپلماسي است. زيرا سياست خارجي؛ خط مشي و برنامه رسيدن به هدف‌هاي داخلي و خارجي دولت را در عرصه بين‌المللي مشخص مي‌کند و ديپلماسي طريقه و شيوه اعمال خط مشي‌ها و برنامه‌هاي خارجي و کيفيت اجراي آنها را برعهده دارد. در واقع ديپلماسي روشي براي حل و فصل مسائل مربوط به روابط خارجي دولت به وسيله گفتگو يا هر روش مسالمت‌آميز ديگر است. همچنين اصول و بنيادهاي نظري، و شيوه ها و راهکارهاي اجرايي؛ دو بخش اصلي سياستگذاري خارجي هر کشوري را تشکيل مي‌دهد.

توحيد از مهم‌ترين مباني سياست خارجي و نظريه همگرايي دولت اسلامي ومهدوي است. اين اصل، محور اصلي ديپلماسي در اسلام را تشکيل مي‌دهد. اعتقاد به يگانگي خدا زير بنا و اساس همه اديان آسماني بخصوص اسلام بوده و تمام شئون آن اعم از عقايد و احکام و اخلاق بر آن استوار است. مبناي قرآن کريم دعوت به خداي يگانه و تنها گناهي که قابل آمرزش نيست شرک به خداست[9]
پيامبر اسلام(ص) نيز دعوت خويش را از توحيد شروع کرد و توحيد، هدف اصلي سياست خارجي آن حضرت بود.[10] دعوت اوليه آن بزرگوار در دوران دعوت سرّي و همگاني؛ بر توحيد و يگانگي خداوند استوار بود. آنگاه که سران قريش سياست تطميع را در پيش گرفتند و سعي کردند تا از طريق ابوطالب، عموي پيامبر، مانع از دعوت رسول الله شوند، پيامبر فرمود:«من از ايشان چيزي نمي‌خواهم جز اين که يک کلمه بگوييد و بر تمام عرب سيادت کنيد، عجم را زير فرمان خويش آوريد و آن کلمه «لا اله الا الله» است و پس از آن از بت پرستي دست بردارند»[11]
همچنين در نامه‌هايي که پيامبر اسلام به سران و پادشاهان آن روزگار مانند خسروپرويز نوشته‌اند قبل از هر چيزي آنها را به توحيد دعوت کرده و در اکثر نامه‌هاي خود به بزرگان و سران مسيحي به اين آيه اشاره مي‌فرمايند[12]که:
«قل يا اهل الکتاب تعالوا الي کلمه سواء بيننا و بينکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شيئاً[13]، بگو اي اهل کتاب بياييد از آن کلمه حق که ميان ما و شما يکسان است پيروي کنيد که بجز خداي يکتا هيچ کس را نپرستيم و چيزي را با او شريک قرار ندهيم»
در حكومت جهاني حضرت مهدي(ع) نيز ،توحيد محور همگراي در حوزه داخلي و خارجي نظام مهدوي است ودين اسلام، تنها دين حاكم بر جهان خواهد بود، چنان‏كه دين و سياست نيز از هم تفكيك ناپذيرند و بلكه سياست و حكومت؛ در خدمت دين و اهداف متعالي آن است و بدون هيچ گونه تعارفي، اسلام به عنوان آيين مطلق و برتر و متعالي به جهانيان معرفي و از سوي آنان نيز مورد شناسايي و پذيرش قرار مي گيرد ، همچنان كه پيامبر (ص) مي فر مايد :(( فرمانروائي او شرق و غرب عالم را در بر مي گيرد ، خداوند به واسطه او دين خود را بر همه اديان غالب مي گرداند و در زمين خرابه ايي باقي نمي ماند ، و همگي آباد مي شود)). [14]
بنابراين بر مبناي اين گونه روايات مي توان اذعان كرد كه همگرايي در آموزه ي مهدوي ؛ جهاني و مبتني بر آموزه‏هاي وحياني و ديني خواهد بود و با پذيرش اسلام از سوي همة مردم جهان و عالم گير شدن آن، ديگر هيچ مرزي ميان مردم نخواهد بود. از اين رو، گسترة توسعه و پيشرفت همه جانبه محدود به مرزهاي ملي نبوده، بلكه انسان‌ها دغدغه هاي مشترکي خواهند داشت و در سختي‌ها و ناملايمات، هم پيكر و در کنار هم خواهند بود. زندگي سياسي، ديگر نه معطوف به کسب منافع جمعي ـ گروهي يا نژادي و حتي ملي، بلکه در راستاي سعادت بشريت و صلاح و اصلاح همة انسان‌ها خواهد بود. محور اين جامعه، خدا و احكام خدا است و تعاليم اسلامي براي اداره جامعه‏ي جهاني كافي است.
لذا نظام مهدوي كه نه تنها مردمي و جهاني است بلكه كل سپهر آفرينش را با احياي کتاب و سنت نبوي در بر خواهد گرفت ، و به فرموده امام علي (ع)سر آمد كليه مكتب ها و نظام ها ي فكري و سياسي جهاني و مرحله فرجامين و بهينه ترين آنها خواهد بود زيرا هراس، نامني و بي عدا لتي گسترده قبل از ظهور, نشان از ناكارآمدي و به بن بست رسيدن كليه نظام هاي بشري دارد[15]
هم‌‌چنين از پيامبر اكرم(ص) نقل شده كه در پاسخ اين پرسش كه چه موقعي قائم شما قيام مي‌كند، فرمود: ((زماني كه دنيا را هرج و مرج فرا گيرد))[16] به عبارت ديگر ، نظام مهدوي با ايجاد همگرايي ؛ به فضاي هرج و مرج گونه و آنارشيک جهاني پايان مي دهد و جامع ايي يکپارچه ، همسو و يکپارچه و متعالي و بهينه را جايگزين آن مي سازد.
در عصر مهدوي، جهان با احياء اسلامي جديدونوسازي ديني مواجه خواهد گرديد. همين تعبير نيز در بيان امام صادق عليه السلام آمده است، آنجا که مي فرمايد:((يهدم ما قبله كما صنع رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم و يستانف الاسلام جديدا[17]گذشته را ويران مي‏سازد همانطوري كه پيامبر چنين نمود و اسلام را از نو آغاز مي‏كند» .
در حكومت دين سالار ،خدامحور وهمگراي مهدوي ؛تمايلات و هواهاي نفساني جايي ندارد و بنا به روايات ؛با از بين رفتن زمينه هاي بسياري از گنا هان ، دروازه هاي بركت به سوي عا لميان و نظام هاي سياسي متحد مهدوي گشوده خواهد شد.اميرالمومنين(ع) در اين باره مي‌فرمايد: ((مهدي(عج) فرماندهان (فرمانداران) را به شهرها ميفرستد تا به عدالت بين مردم حکم کنند. گوسفند يا گرگ يکجا خواهند بود، بچه ها با عقرب و مار بازي ميکنند، بدون آزار و اذيت... بدي ميرود و خوبي باقي ميماند. رونق کشاورزي بي اندازه مي شود. زنا، شرب خمر و ربا رخت برمي بندد، مردم به عبادت، شريعت و ديانت روي مي آورند، نماز جماعت رونق ميگيرد. عمرها طولاني مي‌شود، امانات اداء ميشود، درختان پرميوه ميشوند، برکات فراوان ميگردد، اشرار نابود ميشوند، اخيار باقي ميمانند، دشمنان اهل بيت باقي نمي مانند. )).[18]

يکي از مهمترين ويژگيهاي همگرايي در نظام مهدوي ؛انجام آن در پرتو امامت و حکومت امام معصوم است همچنان که در سيره نبوي و علوي نيز چنين بوده است.به عنوان نمونه ؛حكومت از ديد امام على(ع) نقش مستقيم و مؤثرى در وحدت و يكپارچگى امت دارد، زيرا امتى كه با داشتن هدف الهى، در مسير تكامل گام برمى‏دارد، به ناچار بايد به رهبرى تمسك جويد كه تبلورى از آرمان الهى و مورد پذيرش و مقتدا و دليل تحرك و پويايى باشد. امام در خطبه 146 با اشاره به سياستى كه زمامدار جهت حفظ نظام بايد به كار گيرد، لزوم حكومت و نقش آن در وحدت امت را چنين بيان مى‏فرمايد:«و مكان القيِّم بالامر مكان النظام من الخَرَز يَجمعُهُ و يضُّمهُ فاذا انقطعَ النظامُ تَفَرَّق و ذهب ثم لم يجتمع بحذافيره ابداً[19]؛نقش زمامدار نسبت به ملت، مانند رشته‏اى است كه مُهره‏ها را گرد آورده و به يكديگر پيوند مى‏دهد. اگر رشته بگسلد، دانه‏ها از هم مى‏پاشد و به تمامى گرد نمى‏آيند.»
امام(ع) با اين تشبيه ساده خاطرنشان مى‏سازد آرمان عالىِ وحدت امت، بستگى به وجود قيم و سرپرستى دارد كه به دور از اختلاف نظرها و جداى از عوامل تفرقه و تبعيض، امت را در يك محور بنيادين گرد آورد و متشكل سازد و از تشتت و تفرق، كه سبب آسيب‏پذيرى است، مصونيت دهد.طبيعى است چنين توفيقى براى هر زمامدار حاصل نمى‏آيد، بلكه زمامدارى صالح بايد، تا با توجه به رمز وحدت و با اهتمام به پر كردن شكافها و در هم ريختن ديوارهاى تبعيض، جاده اتحاد و همبستگى امت را در پرتو مكتب توحيد هموار سازد.
با تاسي به آموزه هاي علوي پيشگفته ؛ حضرت مهدي(ع) نيز به عنوان مظهر انسان كامل، عاليترين وعادلانه ترين نوع مديريت و شامل ترين وهمگرا ترين آنها را عرضه مي كند.پيشرفت‏ها در عصر ظهور، معلول عواملي است كه يكي از آنها وجود رهبري معصوم، پاك و منزه از هر نوع عيب و نقص (از قبيل احساسات حيواني، خشم، غضب بي‏جا، شهوت، كبر و غرور و خودخواهي) است. او فقط وابسته به خدا است و بر خلاف نظام هاي سياسي مليت وسلطه طلب موجود ؛ به همه ملت‏ها، جمعيت‏ها و نژادها، با چشم مهرباني و برابري نگاه مي‏كند و فرقي بين اقوام ، نژادها ، مليت ها نمي‏گذارد و به همه با ديد يكسان مي‏نگرد.
بدين ترتيب ؛ دين سالاري سپهري مهدوي در تمام جهات با حكومت‏هاي موجود در عالم فرق دارد. حاكم، نوع حكومت، قوانين و نظامات جاري در آن، هيچ شباهتي با حكومت‏هاي موجود در عالم ندارد: نوع حكومتش، الهي و بر مبناي ايمان به خداي يگانه و توحيد خالص است و هدفش متحد كردن جماعت‏ها و ملت‏ها، برداشتن ديوارهاي امتيازات و اعتبارات بيهوده، برقرار كردن توحيد كلمه، ايجاد همكاري و ارتباط بين مردم است. حاكم آن نيز امام معصوم، احيا كننده شريعت نبوي و مجري قوانين اسلامي و دستورات الهي است.
اسلام مي‏خواهد تمام اختلافات و جدايي‏ها را كه به نام‏هاي گوناگون پديد آمده، به وسيله عقيده توحيدي، از ميان بردارد. تمامي اختلافات نژادي، طبقاتي، ملي، وطني، جغرافيايي، مسلكي، حزبي و زباني بايد از ميان برود و سبب امتياز، افتخار و اعتبار نباشد و حتي در آن حكومت، اختلاف ديني هم بايد كنار گذاشته شود و همه، در زير پرچم اسلام تسليم فرمان خدا باشند. اين همان حكومت واحد جهاني است كه كره زمين با يك حاكم، يك نوع حكومت و با يك شيوه و روش عادلانه اداره مي‏شود.[20]
بدين ترتيب؛ در جامعة مهدوي رهبري آسماني نقش اساسي ايفا نموده و مهربانانه تر از اولياء انسان ها ،هدايت كشتي طوفان زده بشري رابر عهده خواهد گرفت همچنان كه در روايات آمده است ((واشفق‌ عليهم‌ من‌ ابائهم‌ وامهاتهم))[21] يعني ((مهدي‌ موعود از پدران‌ و مادران‌ بر امت‌ خود مهربان‌تر مي‌باشد))انسان كامل ومعصومي كه به گفته خويش ؛ لحضه ائي از ياد شهر وندان اين امت واحده غافل نيست وهمواره بلا گردان آنها مي باشد.[22]

اسلام آيين فطرت است، و از اين رو طبيعت تکامل‌پذير انساني ايجاب مي‌کند که بالاخره روزي تمام بشريت به اين آيين رو آورند. پيامبر(ص) نيز عهده‌دار رسالت آن بود که همگان را به چنين دين جهانشمولي فرا خوانده و آنها را در امت واحدي گرد آورد. در واقع آرمان نهايي اسلام رسيدن به امت واحد بشري است و نيز از ميان رفتن مرزهاي جغرافيايي و قيد و بندهاي مرزي و به وجود آمدن کشور واحد جهاني، تحت حاکميت قانون واحد الهي است. هدف رسالت و سياست خارجي ايشان، سرعت بخشيدن به روند حرکت تکاملي جامعه بشري براي رسيدن به اين مرحله آرماني و مطلوب نهايي بوده است.
پيامبر اکرم در بسياري از نامه‌ها از جمله نامه به کسري، شخصيت و رسالتش را چنين معرفي مي‌کند: .... فاني رسول الله الي الناس کافه لانذر من کان حيا،[23]«من پيامبر خدايم که به سوي همه مردم جهان فرستاده شده‌ام تا هر کسي را که زنده است هشدار دهم.»
بدين ترتيب آرماني که پيام چهان شمول و ديدگاه و سياست جهاني نبوي دنبال مي‌کرد چيزي جز رسيدن به امت واحد و متشکل در سراسر زمين نبود. اساساً ريشه‌هاي جهانشمولي دين اسلام در مبتني بودن آن بر فطرت، انعطاف‌پذير بودن آموزه‌هاي آن و حرکت و تطابق اجتهاد آن بر مبناي مقتضيات زمان و مکان نهفته است. اسلام و رسالت نبوي و دستورهاي آن با فطرت انساني که همان بعد ثابت حيات انساني است هماهنگ است و به همين خاطر اسلام دين جامع و فراگير بوده و طرح نظام سياسي آن مي‌تواند جهانشمول گشته و تحقق امت واحده اسلامي را مد نظر و تحقق قرار دهد.
رويکرد جهانشمولانه و جهان وطنانه سياست خارجي نبوي، علاوه بر سيره عملي پيامبر، داراي مستندات قرآني بسيار است از جمله در تعاليم اسلامي از کره زمين، به «بيت» و خانه تعبير شده و انسان به طور مطلق از هر نژاد و رنگ و زبان و مليت و طبقه‌اي مالک اين خانه به حساب آمده است. در تفکر قرآني، انسان، - از هر نژاد و جنسيّت و طبقه‌اي – نماينده و خليفه خداوند در زمين است:«و هوالذي جعلکم خلائف في الارض (انعام / 165)؛ اوست خدايي که شما را در زمين جانشين (خليفگان) قرار داد.»
اين مضمون دستکم در سه آيه ديگر در سوره‌هاي يونس (آيه‌هاي 14 و 73) و فاطر (آيه 39) آمده است که رسالت کلي همه افراد را در اين زيستگاه که زمين نام دارد، تبيين مي کند. پيامبران و رسولان الهي نيز راهنمايان براي همه انسان‌ها هستند و تعليم و تربيت و نظام بخشي به زيست فردي و گروهي انسانها را بر عهده دارند تا مديران جامعه بشري در همه ابعاد باشند.
قرآن کريم در رسالت اولين رسولان الهي چنين گفته است:
«و اذ قال ربک للملائکه اني جاعل في الارض خليفه (بقره.30)؛
و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشيني خواهم گماشت»
و در خطاب به داود پيامبر(ع) چنين آمده است:«يا داود انا جعلناک خليفه في الارض (ص/26)؛
اي داود ما تو را در زمين به خلافت و جانشيني گمارديم»
اين آيات بيانگر آن است که رسول حق و نماينده و مدير منصوب الهي در کل پهنه زمين، مأموريت مي‌يابد و نه در بخش خاص يا نژادي ويژه. درباره پيامبر اسلام؛ اين رسالت جهاني و فراگير با صراحت بيشتري مطرح گرديده است:
1- «تبارک الذي نزل الفرقان علي عبده ليکون للعالمين نذيراً (فرقان /1)
بزرگوار است پاک خداوندي که قرآن را بر بنده خاص خود نازل فرمود تا اهل عالم را متذکر و خداترس گرداند»
2- «قل يا ايها الناس اني رسول الله اليکم جميعا (اعراف/158)؛ بگو: اي مردم، من پيامبر خدا يه سوي همه شما هستم.»
3- «و ما ارسلناک الا کافّةً للناس بشيراً و نذيراً (سبا /28)؛ و ما تو را جز مژده آور و هشدار دهنده براي همگي مردم نفرستاديم.
اين آيات بيانگر آن است که هدف اسلام همانند ساير اديان بزرگ الهي، اصلاح کليت جامعه انساني در فراخناي گيتي و بدون توجه به حدود جغرافيايي و مرزهاي ساختگي است به همين خاطر اين اديان و از جمله اسلام همه حکومت و دولت‌ها را وراي مرزها و نژادهايشان به يک دين و دولت واحد و مرکزيتي يگانه فرا مي‌خواند همچنان که در آغاز رسالت اسلام، پيامبر به حکام ايران، مصر، حبشه، يمن، روم و ... نامه مي‌نويسد و آنان را به يگانگي و تن دادن به مديريت واحد در جامعه انساني دعوت مي‌کند.
براي تبيين اين اصل محوري، واژه‌هاي «الانسان» و «الناس» در قرآن بارها به کار رفته است. نزديک به 240 بار کلمه «الناس» در قرآن آمده است و نزديک به 65 بار کلمه «الانسان» تکرار شده است که واژه‌اي عام براي همه افراد انساني مي‌باشد و در بسياري از موارد، عموميت و کليت خطاب‌ها بسيار روشن است چون: «قل يا ايها الناس انما انا لکم نذير مبين (حج/ 49)؛ بگو: اي مردم! من براي شما فقط هشدار دهنده‌اي آشکارم.» و يا «اني جاعلک للناس اماماً (بقره/ 124)؛ من تو را پيشواي مردمان قرار دادم.»
در اين خطاب‌هاي قرآني، هدايت الهي و آموزش‌هاي پيامبران براي همه انسان‌ها ضروري شمرده شده است؛ و فرق‌ها و امتيازهاي موهوم که ممکن است يگانگي و يکپارچگي جامعه انسان را بگسلد، باطل و پوچ معرفي گشته است. و بدين گونه نگرش قرآني به انسان و رهبران جامعه انساني، فراگير و جهاني است که هيچ مرز و مانعي را در راستاي اهداف بلند جهانشمول و جهان وطنانه خويش نمي‌شناسد.
بدين ترتيب مي‌توان نتيجه سياست خارجي جهانشمول و جهان وطنانه نبوي، را گسترش ايمان و تقوا و التزام به تعهدات انساني و گسترش عدالت و نفي کليه نظام‌هاي سلطه و استثمار در پهنه گيتي و گستره بشريت دانست و در واقع جهاني سازي الهي و بشر دوستانه نبوي مايه نزول برکات مادي و معنوي در سطح جامعه موحد و يکپارچه جهاني مي گرديد که متأسفانه، احياي نظام جاهلي با نقطه عزيمت از انحراف سقيفه مايه سلب اين نعمت از جامعه بشري تا ظهور دولت مهدوي گرديده است.
با پيروي فرامين الهي و اقتدا به سيره نبوي و علوي ؛ حکومت دين سالار مهدوي نه تنها مردمي بلكه جهاني ودر مرتبه ائي بسيار بالاتر ؛"سپهري " است يعني همگرايي آن ، تمام هستي و سپهر آفرينش را در بر گرفته ودر اين جغرافياي گسترده ؛ همه را اعم از جمادات ، نباتات ، حيوانات و انسان ها را از خود _ به اذن و بركت الهي _ منتفع مي سازد.به عنوان نمونه و بنا به روايات ؛ زمين در عصر مهدوي با لطف الهي از هرگونه جور و ظلمي تطهير مي‌شود و با نور الهي منور و تابان مي‌گردد.
امام رضا(ع) در تأبيد مراتب فوق مي‌فرمايند:يطهر الله به الارض من كل جور ويقدّسها من كل ظلم... فاذا خرج، اشرقت الارض بنور ربها و وضع ميزان العدل بين الناس فلايظلم احدا احدا وهوالذي تطوي له الارض؛[24]
خداوند به واسطة او، زمين را از هر گونه جور و ظلم تطهير و منزه مي‌نمايد. پس هنگامي كه وي (حضرت مهدي) خروج كند زمين با نور پروردگار، نوراني گشته و ترازوي عدالت در ميان مردم حكم‌فرما مي‌گردد. پس از آن، ديگر احدي به احد ديگر ظلم نمي‌كند و او كسي است كه زمين برايش در نورديده مي‌شود.
پيامبر اکرم (ص) در فرازي زيبا، خشنودي کليه موجودات انساني و غيرانساني را از حکومت جهاني حضرت مهدي را با عبارت «يرضي عنه ساکن الارض والسماء» بيان فرموده اند و در بياني ديگر، حکومت مزبور را مايه رفاه و فرح و شادماني کليه موجودات به شمار آورده و مي فرمايند:«فيفرح به اهل السماء و اهل الارض والطير والوحوش والحيتان في البحر».[25]
«ساکنان آسمان و مردم زمين، پرندگان، درندگان و ماهيان دريا، همه در سايه لطف و حکومت او شادمان و فرحناک هستند.»
با تأملي كوتاه در روايات مختص به عصر ظهور، به خوبي فهميده مي‌شود كه فضاي زيستي و موجودات ساكن در اين قلمرو، به عنوان يک کليت همبسته و کالبد واحد ،در نهايت كمال از مواهب حكومت حضرت مهدي عليه السلام برخوردار گشته و طعم آسايش، آرامش و حيات طيبة مبتني بر عدالت را خواهند چشيد

بي‌ترديد دعوت انبياي الهي از جمله پيامبر اکرم(ص) يکي از مهم‌ترين و شايد هدف اصلي ارسال رسل و جوهره سياست خارجي آنها از ابتدا تا انتهاي مأموريت ايشان محسوب مي‌شود. دعوت عبارت است از درخواست پذيرش اسلام از غير مسلمين توسط مسلمين. دعوت که توسط پيامبر داعي يا نمايندگان وي صورت مي‌پذيرد به عنوان يک تکليف الهي و از احکام منصوصه اسلام و جزء ضروريات دين اسلام مي‌باشد و در مبحث فقه، زير مجموعه مسائل عبادتي به شمار مي‌آيد زيرا قصد قربت در آن شرط است.
اين اصل يکي از مباني همگرايي و روابط خارجي دولت نبوي و دولت اسلامي است که به تناسب شرايط و مقتضيات زماني و مکاني نحوه تحقق آن، تنوع مي‌يابد. به همين خاطر و نظر به اهميت مبنايي اين اصل، آيات متعدد قرآن کريم، پيامبران را دعوت کنندگان ديني معرفي مي‌کند. بر اين اساس، نخستين وظيفه پيامبر(ص) و رهبران ديني وامامان معصوم(ع)، همانا دعوت بشر به تعاليم و ارزش‌هاي وحياني است.
همچنين اصل دعوت يک امر حياتي و دائمي براي تداوم اسلام است و بديهي است ترک اين واجب کفايي و امر تکليفي علاوه بر تهديد دارالسلام، منجر به عقوبت اخروي خواهد گشت، ضمن آنکه لازمه جهانگرايي و نگرش جهان وطنانه اسلام، برخورداري از دعوت هميشگي و فراگير عالميان به اسلام است.
علاوه بر محوريت دعوت، در رسالت جهانشمول نبوي و سياست خارجي ايشان، در قرآن کريم امر به دعوت و ارشاد يکي از مزاياي امت اسلامي شمرده است:«کنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر[26]
شما بهترين امتي هستيد که براي مردم پديدار شده‌ايد: به کار پسنديده فرمان مي‌دهيد و از کار ناپسند باز مي‌داريد»
تارکان دعوت مزبور در قرآن مورد لعنت قرار گرفته اند آنجا که خداي متعال مي‌فرمايد:«لعن الذين کفرو من بني اسرائيل علي لسان داود و عيسي بن مريم ذلک بما عصوا و کانوا يعتدون کانوا لايتناهون عن منکر فعلوه[27]
از ميان فرزندان اسرائيل، آنان که کفر ورزيدند، به زبان داود عيسي بن مريم مورد لعنت قرار گرفتند. اين [کيفر] از آن روي بود که عصيان ورزيده و از [فرمان خدا] تجاوز ميکردند [و] از کار زشتي که آن را مرتکب مي شدند، يکديگر را باز نمي‌داشتند...»
در اينجا برخي ديگر از نصوص قرآني که با صيغه امر پيامبر را موظف به امر دعوت نموده و حاکي از وجوب دعوت است ذکر مي‌شود:«ادع الي سبيل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن ان ربک هو اعلم بمن ضله عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين[28]
با حکمت و اندرز نيکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شيوه‌اي] که نيکوتر است مجادله نماي. در حقيقت، پروردگار تو [حال] کسي که از راه منحرف شده داناتر، و او به [حال] راه يافتگان [نيز] داناتر است.»
يکي ديگر از آيات مبني بر وجوب دعوت در سوره شوري است:«... فلذلک فادع و استقم کما امرت و لاتتبع اهوائهم»[29]
«.... پس مردم را به اسلام دعوت کن و استقامت کن، آنچنانکه با آن مامور شده‌اي، و از هوس‌هاي مردم پيروي نکن»
و يا در سوره فصلت، دعوت به خداي يگانه به عنوان زيباترين سخن به شمار آمده است:«و من احسن قولا ممن دعا الي الله و عمل صالحاً و قال اني من المسلمين[30]
و زيباترين سخن را کسي مي‌گويد که مردم را بسوي خداوند يگانه «دعوت» مي‌کند و خود نيز عمل صالح انجام مي‌دهد و اعلان مي دارد که من از مسلمانان هستم»
اين آيات و از جمله آيه پيشگفته (آل عمران،64) به خوبي بيانگر آن است که پيامبر اسلام(ص) در روابط خارجي خويش با غير مسلمانان، پيش از هر امري موظف به دعوت آنان به خداي واحد است. در سيره پيامبر اکرم(ص) نيز اين اصل، بيش از هر امر ديگر، مورد تأکيد قرار گرفته و حضرت، پيش از ادعاي وظيفه دعوت، در هيچ موردي دستور جهاد و قتال صادر نکرده است و نمونه‌هاي متعددي از سيره ايشان از جمله صلح حديبيه، ارسال پيام و سفير به دربار پادشاهان و سران غير مسلمان جهان بيانگر نکته است[31]و کثرت اين دعوت نامه‌ها واقعاً اعجاب برانگيز است تا جايي که کتب با عنوان «مکاتب الرسول»، آنها را به وفور ، ذکر و تشريح نموده‌اند. بنابراين سياست خارجي پيامبر(ص) حاکي از آن است که ايشان در آن عصر، به اکثر ملل عالم و سران آن نامه نوشت و قاصد و سفير فرستاد و آنها را پيش از هر اقدام ديگر، به کرّات به اسلام و توحيد دعوت کرد.
البته اصل دعوت در ديپلماسي پيامير(ص) تابع مقتضيات زماني و مکاني بود به عنوان نمونه، حضرت به مدت سه سال با دعوت پنهاني رسالت خود را ابراز و پس از آن خويشاوندان را به اسلام دعوت نمودند و پس از سه سال از آغاز بعثت، دعوت خويش را آشکار ساختند و در مراحل بعدي نيز همواره دعوت را بر جنگ مقدم مي‌ساختند، از امام علي(ع) نقل شده که فرمود:«پيامبر مرا به يمن فرستاد و فرمود يا علي با هيچ کس جنگ مکن، مگر اينکه اول او را به اسلام دعوت کرده باشيد»[32]
همچنين انعطاف و ملايمت جويي، ويژگي ديگر دعوت را پيامبر بود که در واقع باعث افزايش و رسوخ بيشتر دعوت الهي ايشان مي‌گرديد همانطور که قرآن مجيد در سوره 259 آل عمران[33]، اين نحوه بر خود رأفت آميز پيامبر، را يک رحمت الهي به شمار مي‌آورد.
از سوي ديگر راهبرد دعوت پيامبر، مبني بر تأکيد روي مشترکات بود همانطور که در نامه ايشان به نجاشي، پيامبر بر نبوت حضرت عيسي و پاکدامني حضرت مريم به عنوان قدر مشترک با مسيحيان حبشه تأکيد مي‌ورزد[34]از شواهد ديگر آنکه پيامبر در نامه به اسقف روم در قسطنطنيه، به عنوان قدر مشترک، بر حقانيت حضرت عيسي و ساير پيامبران پيشين تأکيد مي‌نمايد[35]
شايان ذکر است که خداوند متعال در آيه 125 سوره نحل، برخي از قواعد مربوط به دعوت را بيان فرموده است. طبق مضمون آيه شريفه، واژه‌هايي چون: حکمت، پند نيکو (موعظه حسنه) و جدل نيکو، و عمل صالح از قواعد اساسي دعوت است. همچنانکه دعوت در سياست خارجي پيامبر داراي مراحل سرّي و سپس علني بوده و از شيوه‌هاي مسالمت‌آميز و پس از آن، قهرآميز سودي برده است.
تمام ويژگي هاي دعوت نبوي در سيره حکومت مهدوي وجود دارد و و اساساً اولين بانگ ايشان از خانه کعبه و در هنگامه ظهور ، دعوتي جهانشمول و فراخواني همگاني بر مبناي احياي کتاب و سنت است.همانگونه که امام باقر (ع) ، همگوني دعوت مهدوي با دعوت نبوي را طي منقولي از پيامبر(ص) چنين بيان فرمده اند :« سنته سنتي يقيم الناس علي ملتي و شريعتي و يدعوهم الي کتاب ربي عزوجل، [36]
سيرت وسنت او سيرت و سنت من است .مردم را بر دين و آيين من به پا خواهد داشت وآنان را به کتاب پرودگارم دعوت مي کند ».
امام باقر (ع)،در توضيح بيشتر دعوت مهدوي مي فرمايد:« يدعوالناس الي کتاب الله و سنة نبيه والولاية لعلي بن ابي طالب والبرائة من اعدائة[37]،او مردم را به سوي کتاب خدا ، سنت پيامبر، ولايت علي ابن ابي طالب و بيزاري از دشمنان او دعوت مي کند ».
بنابر اين ،همگرايي مهدوي بر اساس چنين دعوتي به کتاب و سنت و احياي مججدد آن صورت مي پذيرد.

يکي از ملاک ها و مباني همگرايي در نظام سپهري مهدوي اقامه و احياى حق و دفع باطل است و اين اصل چه در سياست داخلي و چه در سياست خارجي اين نظام جاري است به عبارت ديگر ؛ حق مداري و باطل ستيزي ، جامع افراد و مانع اغيار است و از اصلي ترين مميزات دوستان و متحدين نظام مهدوي از دشمنان و معاندين آن مي باشد همچنانکه اصل مزبور از بزرگترين آرمانهاى حكومت از ديد على(ع) است و امام(ع) بارها مبنا و دليل پذيرش حكومت را اقامه حق و ممانعت از باطل و مبارزه با آن اعلام نموده است.عبداللَّه بن‏عباس مى‏گويد:«در منطقه «ذى‏قار» در گذرگاه جنگ بصره، شرفياب محضر امير مؤمنان(ع) شدم.
ديدم نعلين خود را وصله مى‏زند. در اين حال رو به من كرد و گفت: اين نعل چقدر ارزش دارد؟ در پاسخ گفتم: قيمتى ندارد. على(ع) فرمود: به خدا قسم! اين نعل كهنه در نظر من ارزشمندتر از حكومت بر شماست، مگر آن كه بتوانم حقى را بر پا دارم يا جلوى باطلى را بگيرم[38].»بدين ترتيب امام(ع)، اقامه حق و دفع باطل را اساسى‏ترين وظيفه خويش مى‏شناسد و حكومت را براى تحقق حق به دست گرفته است. در سايه اين وظيفه است كه وظايف اصلى ديگر سامان مى‏يابد و زمينه‏هاى سير به سوى اهداف متعالى در دولت حق فراهم مى‏شود و امنيت لازم به دست مى‏آيد و ديندارى، معنايى حقيقى مى‏يابد.
شايان ذكر است «حق» در نهج‏البلاغه به دو طريق استعمال گشته است؛ يكى: حق در برابر ناحق به معناى «عدل» در برابر «ظلم»؛ ديگرى حق به معناى «صحيح» در برابر باطل (ناصحيح). عدم رعايت و ترك اين دو جهت توسط مردم، منشأ پيدايش جنگهاى دوران حكومت اميرالمؤمنين(ع) شد. امام(ع) پايه حكومت خويش را بر اساس اقامه عدل و بازگرداندن امور اجتماعى به مجارى اسلامى بنا نهاد. ايشان در مورد حق‏مدارى پيامبر(ص) مى‏فرمايد:«و كان عوناً بالحق على صاحبه، و المعلنِ للحقَّ بالحقِّ؛[39] (پيامبر) كمك و ياور حق بود و با حق، صاحب حق را كمك مى‏كرد، اما نه به هر روشى، حتى باطل و ناصحيح، بلكه به وسيله حق، حق را آشكار مى‏ساخت.»

يكى از اساسى‏ترين مباني حكومت نبوي وعلوى، تحقق و اقامه عدالت است . به عنوان نمونه عدالت‏ورزى از ديد امام(ع) مايه روشنى چشم زمامداران و نفوذ محبت آنها در مردم و استحكام حكومت مى‏شود[40]و باعث اقامه حدود الهى است كه در سايه آن همه چيز احيا شده و راست مى‏گردد و يا فرمده اند :«جعل اللَّه سبحانه العدلَ قَوام الاَنام، و تنزيهاً من المظالم و الْاثام و تسنيةً للإسلام؛[41] بالعدل تصلح الرّعية؛[42]خداى سبحان عدالت را مايه استوارى انسانها و ستون زندگانى آنها، و سبب پاكى از ستمكاريها و گناهان و روشنى چراغ اسلام قرار داد... با عدالت مردمان اصلاح مى‏شوند.»
مى‏توان گفت هر نوع نابسامانى، نشان از بى‏عدالتى است. اگر عدالت هدف حكومت قرار گيرد و لوازم تحقق آن فراهم آيد، جامعه و امور سامان مى‏يابد و همگان لباس عافيت و سلامت و كرامت به تن مى‏نمايند.
بديهي است که عدالت و نفي هر گونه تبعيض ؛ به منزله شعار اصلي حکومت عدل‌گستر مهدوي، ضامن تحقق عالي ترين سطح همگراي در عرصه ي گيتي و سپهر آفرينش خواهدگرديد همانطور که پيامبر اکرم مي فرمايند:... فيملأ الأرض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً يرضي عنه ساکن السماء و ساکن الأرض...؛[43]
پس زمين را از عدل و قسط پر مي‌کند، همان‌گونه که از ستم و جفاکاري پر شده بود. هم ساکنان آسمان و هم ساکنان زمين از او خشنود هستند.
از سويي اعمال عدالت در جامعه مهدوي چنان بدون تبعيض بوده که حتي بدکاران از عدالت و مساوات امام(ع) هم بهره‌مند مي‌گردند. امام باقر(ع) ، نفي تبعيض پيش‌گفته را چنين شرح داده است:... فإنّه يقسم بالسوّية و يعدل في خلق الرحمان، البرّ منهم و الفاجر؛[44]
آن حضرت (اموال را) برابر تقسيم مي‌کند و ميان همه مردم چه نيکوکار و چه بدکار، به عدالت رفتار مي‌نمايد.

در نظريه هاي همگرايي يکي از اهداف اصلي و مطلوب کشور هاي طالب همگرايي دستيابي به امنيت دو يا چندين جانبه و صلح پايدار است اين در حالي است که تحصيل اين اهداف در آموزه هاي اسلامي به شکلي عيني لحاظ گرديده است مثلاْ امير مؤمنان(ع) در خطبه 131 نهج البلاغه ؛ يکي از آرمان هاي حکومت اسلامي و علوي را ايجاد امنيت مظلومان مي داند ويا فراهم كردن امنيت همه جانبه را مقصد اساسى مى آورد كه در سايه آن رشد و تعالى مردمان سامان مى‏يابد.[45] و يا اسلام را مايه امنيت اساسى معرفى كرده و فرموده اند:«الحمد للَّه الذى شرع الاسلام ... فجعله أَمْناً لمن عَلِقَهُ؛[46]سپاس خداى را كه راه اسلام را گشود ... و آن را براى هر كه به آن چنگ زند، امنيت قرار داد.»
برهمين منوال يكي از آرمان هاي اساسي دين سالاري مهدوي؛ برقراري امنيت واقعي و همه جانبه بر مبنا ايمان در جامعه است به گونه ايي كه جان ومال حيثيت افراد جامعه از تجاوز ديگران در امان باشد.. رسالت اين حکومت فراگير جهاني؛ تحقق امنيت براي همة شهروندان، به ويژه مظلومان و مستضعفان است، زيرا آنان بيش تر در معرض نا امني اند.از سوئي محصول عدالت‌گستري و ظلم‌ستيزي حكومت مهدوي و رعايت حقوق همه كائنات و موجودات در سپهر گيتي ، چيزي غيراز امنيت و برقراري صلح و دوستي در فراخناي هستي نمي‌تواند باشد و همان‌طوركه برحسب روايات، كينه‌ها و اختلاف‌ها از جامعه بشري رخت بر مي بندد از عالم حيواني و جانوري نيز اين كينه‌ها وعوامل نزاع، ناپديد خواهد شد و حتي حيواناتي كه به كينه جويي و تقابل با هم شهره بوده‌اند، در كمال مسالمت و آرامش به زندگي مودّت آميز در كنار هم خواهند پرداخت ، همان گونه كه پيامبر (ع) در باره موعود و امنيت آن عصر طيبه فرموده اند : ((... نامش نام من است، در موقع ظهور او پرندگان را در آشيانه‌هاشان و ماهيان در درياها (با كمال آزادي و دور از هرگونه ترس و مزاحمت دشمن) توليد نسل مي‌كنند و نهرها كشيده مي‌شود و چشمه‌ها مي‌جوشد و زمين دو برابر محصول خود را مي‌روياند....))[47]
بدين ترتيب در دين سالاري مهدوي بر خلاف نظام هاي سياسي بشري ؛ امنيت ،آرامش وثبات سياسي ، اقتصادي ،اجتماعي به حد وفور و منتهاي حد براي همگان تامين خواهد گرديد و از ديگر دلايل چنين وضعيتي آن است كه در عصر حكومت مهدي، عدالت در بيش‌ترين حد و به صورت كامل و تمام اجرا مي‌شود و اداي حقوق به صاحبان آن به شكل قطعي صورت پذيرفته و كاملاً و بدون هيچ شبه و خطايي انجام مي‌گردد وهمين مساله مايه محو منازعات و كينه ها و تثبيت آرامش، امنيت و ثبات سياسي ،اقتصادي و اجتماعي در عرصه کليه نظام ها خواهد شد و آنها را در زير لواي حکومت مهدوي ، به اتحاد و همگرايي واقعي رهنمون خواهد ساخت و هر نوع خشونت و استيلا طلبي دول زورگو نسبت به ملل ضعيف سرکوب و محو خواهد گرديد و با بر قراري صلح و مودتي عادلانه؛ نظام کشورهاي مرکزي(متروپل) و حاشيه ايي جاي خود را به نظامي متحد و با حقوقي متساوي خواهد داد.
بنابر اين در نظام همگراي مهدوي، در جاي جاي عالم ، ديگر شکافها و خندقهاي اقتصادي، تبعيضهاي ناروا و فقر و فاقه ي ماحصل عملكرد نظام هاي سلطه طلب وجود ندارد و مساوات واقعي و برابري بر مبناي استحقاق , بر قرار شده و همه کشورها و ملل در برخورداري از فرصت ها جهت بالفعل كردن استعداد هاي خويش، عملاَ مساوي تلقي خواهند گشت ، بر اين مبنا نه تنها شکافها ي مزبور در اقصي نقاط دنياپر مي گردند بلکه جامعه بشري به استغناي کامل رسيده و حتي فقيري براي دريافت صدقات و اعانات يافت نخواهد شد و چنين وضعيتي ، محصول توسعه وسيع اقتصادي و انساني پايدار و بالنده نهضت جهانشمول و سپهري مهدوي است.
در همين راستا امام صادق (ع) مي فرمايد:(( ... و در ميان خلائق به طريق حکم داود و محمد صلي الله عليه و آله حکم مي کند. در اين وقت زمين خزينه هاي خود را ظاهر و برکات خويش را آشکار مي گرداند و در اين وقت مردي از شماها کسي را نمي تواند پيدا کند که صدقه اي به او بدهد يا احساني در حق وي نمايد زيرا که همه مؤمنان غني و مالدار مي باشند. ))[48]

در بسياري از نظام هاي سياسي گذشته و حال دنيا؛ ملي گرايي افراطي (شوينيسم )،قوميت و نژاد پرستي چه در حيطه نظري و چه در حيطه عملي و هم در ميان رهبران و كارگزاران و هم در ميان شهر وندان مشاهده مي شود،جاي گرفتن اين كشورها در دسته بندي ها ي مانند كشورها شمال، دول دارا وغني وسازمان هاي سياسي و اقتصادي و نظامي مانند گروه هشت ،ناتو، اتحاديه اروپا و... نيز نوعاً برهمين مبادي و همبستگي هاي قومي ،نژادي و ا ستكباري مبتني است.
امادر آموزه همگرايي نظام مهدوي ؛مليت پرستي مفرط ، قوميت مداري و نژادگرايي جايي نداشته و از منظرها و ملاک هاي تقوا و شايسته سالاري، براي اصلاح امور مادي و معنوي بشري، جهاني انديشيده و عمل مي شود. در ضمن از ديگر ويژگي‌هاي عدالت مهدوي و جهانشمولي بدون تبعيض حركت مصلحانة امام مهدي(ع)؛ اين است كه ايشان اصحاب خود را با هدايت الهي و بر اساس لياقت و شايستگي و ملاکهاي قرآني و الهي ، و نه از يك نقطه خاص كه از كشورها،قوميت ها،و مليت هاو شهرها‌ي گوناگون بر مي‌گزينند. اين امر نشانگر آن است كه حركت امام(ع) مختص ناحيه يا كشور خاصي نيست، بلكه متعلق به همه جهانيان است زيرا براى دستيابى به اهداف حكومت اسلامى و مهدوي ، لازم است مناصب بر اساس لياقت و شايستگى تقسيم شود و مسؤولان و كارگزاران حكومت، با كفايت‏ترين و خدمتگزارترين افراد باشند در همين راستا در همين راستا در همين راستا ؛ امام على(ع) به مالک اشتر فرموده است:«و لا تقبلنّ في استعمال عُمّالك و اُمرائك شفاعة اِلّا شفاعَة الكفاية و الاَمانة[49]؛در گزينش كاركنان و فرمانروايانت، شفاعت و وساطت كسى را مپذير، مگر شفاعت شايستگى و امانتدارى آنها.»
امام(ع) در عهدنامه مالك، توصيه مى‏نمايد كارمندان، پس از آزمايش و امتحان و نه ميل و استبداد، به كار گمارده شوند و از ميان آنها افرادى كه با تجربه‏تر و پاكتر و پيشگامتر در اسلامند، گزينش گردند.[50]
از نظر امام(ع) سزاوارترين كس به خلافت، تواناترين و داناترين آنها به فرمان خدا است‏[51].
اقتدا به اين سيره نبوي و علوي به همراه ساير ويژگيهاي حکومت طيبه مهدوي باعث مي گردد که حکومت جهاني مزبور به همگرايي کامل رسيده و مورد رضايت همه اهل عالم، ملل و نحل مختلف و نظام هاي سياسي گوناگون گردد و با اجراي کامل عدالت، جهان شاهد رفع شکاف ها و محروميت هاي ناشي از استکبارورزي و زياده خواهي ملل و دول زورمند، ميان ملل و دول عالم باشد و استعدادها و توانمندي ها و استيفاي فراگير کليه حقوق ابناء و جوامع بشري اعم از ضعيف يا قوي محقق گردد و به اصطلاح امروزي جهان نه با توسعه ناموزون بلکه با توسعه موزون مواجه گردد.
همچنين از برخي روايات اينگونه به نظر مي رسد که دين سالاري سپهري مهدوي در عين حال که عالمگير بوده و بر سرتاسر آن اسلام و قوانين اسلامي حاکم است ولي ساير ملل نيز در قالب نوعي حکومت مشابه فدراليسم، ضمن تبعيت از حکومت مرکزي جهاني، داراي آزاديهايي در تبعيت از رسوم و فرهنگ هاي ملي غيرمتعارض با اسلام هستند و حضرت اين حق و احترام را براي آنها ملحوظ مي فرمايد، همانطور كه در روايت امام صادق (ع) آمده است :«وقتي قائم ما قيام کند به هر منطقه اي نماينده اي مي فرستد و به او مي گويد: حکومت در اختيار توست هر چه مصلحت مي بيني عمل کن».[52]
بدين ترتيب مي‌توان استنباط كرد كه در حكومت جهاني مهدوي، حقي از كشورها يا به عبارتي بهتر، ايالت‌هاي اين حكومت در هر كجاي گيتي ضايع نمي‌شود.
همچنين پيامبر گرامي اسلام درباره عدالت گستري و هم‌چنين تنوع مليت هاي اصحاب حضرت مهدي(ع) فرموده است:(( مهدي يحكم بالعدل و يامر به يصدق الله عزوجل و يصدق الله في قوله يخرج من تهامة حين تظهر الدلائل والعلامات و له كنوز لاذهب و لافضه الا خيول مطهمه و رجال مسوّمة يجمع الله له من اقاصي البلاد علي عدة اهل بدر ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلاً معه صحيفة مختومة فيها عدد اصحابه باسمائهم و بلدانهم و طبايعهم و حلاهم و كناهم كدادون مجدون في طاعته.[53]
مهدي به عدالت حكم نموده و به آن امر مي‌كند. خداوند عزوجل او را و كلامش را تصديق مي‌نمايد و هنگامي كه نشانه و علامت‌ها آشكار مي‌شوند، از مكه خروج مي‌نمايد. وي داراي گنج‌هايي از طلا و نقره نيست، بلكه گنج‌هاي او اسب‌هاي خوش اندام و نيكومنظر و مردان مشخص شده‌اي هستند كه خداوند آن‌ها را براي وي از دورترين بلادها جمع‌آوري كرده است كه تعدادشان به عدد اهل جنگ بدر، سيصدوسيزده نفر مرد است؛ و صحيفه‌اي همراه مهدي است كه در آن اصحاب وي با ذكر اسامي، كنيه‌ها، كشورها، محل سكونت و حتي نوع طبايعشان آمده است، اينان در راه اطاعت او كوشا بوده و رنج و سختي مي کشند.
اين بيان به خوبي نشانگر نفي تفکر مليت و قوميت محورانه و نژاد پرستانه در انتخاب اصحاب و مديران عرصه جهاني نظام همگراي مهدوي و گزينش آنها بر اساس شايسته سالاري و ميزان اهليت و استحقاق آنها از جاي جاي عالم است.

در فرهنگ و فقه سياسي اسلام دو واژه «سلام» و «صلح» از اهميت ويژه‌اي برخوردارند و بي‌دليل نيست که اسلام در روابط بين‌الملل و پيامبر(ص)، نيز در رسالت و سياست خويش، اصل همزيستي مسالمت‌آميز را به عنوان يکي از مهمترين اصول حاکم بين پيروان خود و مناسبات آنها با ساير ملتها مطرح کرده است، زيرا مقتضاي فطرت انسان در مناسبات و روابط خود با همنوعانش، حالت همزيستي و مسالمت است. از منظر اسلامي، جنگ و ستيز حالت عارضي و موقت و نه طبيعي و دائم دارد. آيات متعدد قرآني اين مطلب را تأئيد مي‌کند که به برخي از آنها اشاره مي‌شود:
- قل الله اعبد مخلصاً له ديني، فاعبدوا ما شئتم[54]
«بگو خدا را مي‌پرستم در حالي که دينم را براي او بي‌آلايش مي‌گردانم، پس هر چه را غير از او مي‌خواهيد بپرستيد...»
- ولو شاء ربّک لآمن من في الارض کلهم جميعاً افانت يکره الناس حتي يکونوا مؤمنين[55]
«و اگر پروردگار تو مي‌خواست، قطعاً هر که در زمين است همه آنها يکسر، ايمان مي‌آوردند، پس آيا تو مردم را ناگزير مي‌کني که بگروند؟
- فمن شاء فليومن و من شاء فليکفر[56]
«پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند»
- لا اکراه في الدين[57]
«در دين هيچ اجباري نيست»
- و ان جنحو للسلم فاجنح لها[58]
«و اگر به صلح گراييدند، تو [نيز] بدان گراي و بر خدا توکل نما که او شنواي داناست»
- يا ايها الذين آمنوا ادخلوا في السلم کافه[59]
«اي کساني که ايمان آورده‌ايد، همگي به اطاعت [خدا] درآييد.
از اين آيات استنباط مي‌شود که اولاً ايجاد عقيده در نهاد آدمي هرگز با تحميل و زور سازگار نيست و ثانياً پيامبر(ص) در روابط و تحقق رسالت و سياست خويش با خشونت و ناسازگاري بيگانه است و مبناي دعوت و سياست عام وي بر تفاهم و مسالمت و ملايمت استوار است و در واقع، جنگ و خصومت ورزي بر مبناي تخاصم دشمنان و استمرار عناد آنها، بر رفتار سياسي دولت نبوي عارض مي‌گشته است همچنانکه آيه 125 سوره نحل، پيامبر را به موعظه نيکو و بهترين گفتمان با مخالفان توصيه مي‌نمايد.
علاوه بر آيات متعدد قرآن، عملکرد پيامبر اکرم(ص) نيز بر همزيستي مسالمت‌آميز تأکيد دارد پيامبر پس از هجرت به مدينه در حدود شش سال درگير جنگ با دشمنان اسلام بود اما به محض اينکه دولت خويش و دارالاسلام را نسبتاً ايمن يافت، راهبرد صلح و همزيستي مسالمت‌آميز را دنبال کرد که نمود عيني آن پيمان صلح حديبيه[60] در سال ششم هجري بود.
به لحاظ تاريخي نيز آن حضرت در حل و فصل اختلافات از شيوه‌هايي چون مذاکره و بحث آزاد، حکميت و داوري، سازش و وساطت استفاده کرد. شواهد تاريخي بسياري در تاريخ اسلام از قبيل منشور مدينه در آغاز هجرت، و ورود پيامبر به مدينه و انعقاد پيمان دفاعي و يا بي‌طرفي با قبايل مختلف و انعقاد صلح حديبيه و مذاکره با هيأت مذهبي مسيحيان نجران مؤيد اين مطلب است.
شايان ذکر است که «منشور مدينه» در اين ميان از اهميت ويژه‌اي در تبيين ديپلماسي مسالمت‌آميز پيامبر(ص) برخوردار است و حتي در حقوق بين‌الملل امروز نيز مفاد و مباحث آن قابليت طرح و بررسي دارد. اين منشور، چند ماهي پس از ورود رسول اکرم(ص) به مدينه مطرح شد و همزيستي و تفاهم مسلمانان با قبايل مستقر در مدينه و حومه آن را گسترش بخشيد و در واقع پيمان مسالمت‌آميز مزبور در سال اول هجري توسط پيامبر ميان مهاجران و انصار از يک طرف و يهوديان مدينه از طرف ديگر منعقد گرديد و به طور کلي دال بر اين بود که يهوديان در دين و دارايي خود آزاد هستند و مسلمانان و يهوديان مانند يک ملت در مدينه زندگي کنند و در انجام مراسم ديني خود آزاد باشند و به هنگام جنگ عليه دشمن به يکديگر کمک کنند و شهر مدينه را محترم بدانند و در هنگام اختلاف و رفع آن، شخص پيامبر(ص) را به داوري بپذيرند. [61] همچنين پيامبر اکرم(ص) به کرات از ابزارهاي مسالمت آميز متنوع و صلح جويانه ايي مانند: مذاکره، اعزام مبلغان و سفرا، تأليف قلوب، تولي و تبري و ابزارهاي بشر دوستانه‌ايي مانند عتق و فک رقبه يا آزادي بندگان براي تحقق اهداف سياست خارجي و رسالت الهي خويش سود مي‌جسته است[62]
متاسفانه جهان امروز با وجود شعارهاي صلح طلبانه ، همچنان شاهد سلطه طلبي و جنگ افروزي هاي منفعت محورانه قدرت هاي کوچک و بزرگ است با اين وجود، يرپايي صلح جهاني يكي از آرمانهاي متعالي وهميشگي بشريت و کليه نهاد ها وسازمان هاي بشري در طول تاريخ بوده است .
بر‌‌اساس مباني ديني، بستر صلح جهاني در سايه برپايي حكومت جهاني مهدوي با اقتدا به سنت مسالمت جويانه و صلح طلبانه نبوي و علوي تحقق مي يابد. در حكومت جهاني وهمگراي مهدوي، با اجراي عدالت و تكميل عقلي و رشد علمي حاصله ؛ صلح عادلانه جهاني تأمين ميگردد. به بيان ديگر، با بهره گيري كامل ازقسط و عقل، زمينه اقامه همگرايي معطوف به صلح و همزيستي پايدار و متسالم فراهم مي شود.
لازم به ذکر است که گرچه حکومت مهدوي در فتح سنگرهاي شيطاني شرک و پلشتي از قدرت شمشير و نيروي قاهره نيز سود مي برد اماواقعيت اين است كه قيام امام(ع) قيامي نظامي و ميليتاريستي و متكي بر اجبار و سركوب نيست[63] بنابراين، نبايد امنيت و عدالتي كاذب و در سايه شمشير برقرار شود. قيامِ مصلحانة ياد شده، نهضتي ايماني، اسلامي و انساني براي رهانيدن همة بشر از زنجيرهاي نفساني و موانع و بندهاي بي‌شماري است كه بر دست و پاي انسان فعلي از سوي طاغوت‌ها زده شده و تكامل و كمال بشري را راكد كرده يا به پسرفت و قهقرا كشانده است.
همچنين در نهضت جهانشمول مهدوي كه در آن شاهد اجراي كامل عدالت و تحقق تمام استعدادها و توانمندي‌ها و استيفاي فراگير كليه حقوق هستيم، مطمئناً اختلاف و درگيري بين ملل و دول متنوع ومتبوع بوجود نخواهد آمد؛ زيرا اساس بسياري از اين درگيري‌ها، عدم اجراي عدالت و وجود شكاف‌ها و محروميت‌هاي ناشي از استكبارورزي و زيادخواهي ملل و دول زورمند است. بديهي است با رفع و از بين بردن اين استكبارورزي‌ها و كينه‌ها، عداوت جاي خود را به محبت و سازش ، همزيستي مسالمت‌‌آميز ،همگرايي وهمبستگي کامل، با جهت‌گيري‌هاي معنوي و كمال‌خواهانه به رهبري دولت طيبه مهدوي خواهد داد و دولت ها و ملل تابعه اين نظام الهي ؛در عين پاره‌اي كثرت‌ها و تنوع‌ها، در واقع واحد و يكپارچه است و وحدت را در كثرت مي توان مشاهده كرد.
به باور برخي محققين ، مسالمت جويي و خوش رفتاري دولت مهدوي با اقليت هاي ديني به حدي خواهد بود كه به آنها و بويژه به يهود و نصاري اجازه داده خواهد شد تا بر دين خود با قبول شرايط ذمّه باقي بمانند. اين محققين کشتار اين اقليت ها را در صورت نپذيرفتن دين اسلام ، مغاير قران و سيره پيامبر(ص) و معصومين(ع)و اصول مسلم اسلامي دانسته و اينگونه روايات را از نظر سند نيز ضعيف شمرده اند [64].هر چند که در آن مقطع بخش بسياري از اهل کتاب به دليل آشکاري حقانيت اسلام و بينات اسلامي و شکوفايي عقلي عمومي ،و براهين و محاجّه هاي استدلالي حضرت مهدي (ع) با اهل کتاب ، با طوع و رغبت به اسلام مي پيوندند[65].

انسانها بالاتر از حق حيات، داراى حق كرامتند. اين حق امرى قابل زوال نيست. كرامت يعنى اينكه انسان داراى شرف و عزت و حيثيت ارزشى است. در ديانت شريف اسلام نيز كرامت و ارزش انسانى براى آدمى ثابت شده و موجب بروز حق و تكليف است. يکي از اين کرامت ها ؛ حفظ حريت و آزادمنشي انسانها و نفي رقيت ابناء بشر است همچنان که اميرالمؤمنين(ع) در خطبه‏اى فرمود:«يا ايها الناس! اِنّ آدم لم يلد عبداً و لا امةً و ان الناس كُلّهم اَحرار و لكن اللَّه خول بعضكم‏بعضاً؛[66]اى مردم! حضرت آدم نه مولود بنده‏اى داشت و نه كنيزى و همه مردم آزادند، ليكن خداوند تدبير و اداره بعضى از شما را به بعضى ديگر سپرده است.»
در همگرايي آموزه مهدوي هم، کرامت انسانها و حقوق بشر دوستانه نه تنها محوريت دارد بلکه به عالي ترين حدّ خود خواهد رسيد امام علي (ع) در بياني، کرامت بخشي به جامعه انساني در عصر ظهور را چنين تصوير مي فرمايند: ((سپس به کوفه روي مي آورد که قرارگاه و منزل اوست. بردة مسلماني در بندي نمي ماند، جز اينکه او را مي خرد و آزاد مي سازد و بدهکاري نمي ماند، مگر اينکه دين او را مي دهد و مظلمه اي نمي ماند جز اينکه آن را مي پردازد و کشته اي نمي ماند مگر اينکه ديه او را مي دهد... وکشته اي نمي ماند جز اينکه دَين او را پرداخته و خانواده او را تأمين مي کند وهمه امور را تدبير و کارها را تنظيم مي نمايد تا آنجايي که زمين را سرشار از عدل و داد مي نمايد، همانگونه که به هنگامه ظهور او، از ظلم و جور لبريز است... .))[67]
همچنين پيامبر مکرم اسلام نيز در بياني ضمن تبيين برکات عصر ظهور، آن دوره را زمان تکريم و تعظيم امت معرفي فرموده است.[68] رعايت کرامت انسانها و حقوق بشر دوستانه تنها به امام عصر (ع) ختم نمي شود بلکه ياران وي نيز بر مبناي لحاظ و رعايت اين امور با حضرت دست بيعت مي دهند و موظف مي گردند اين کرامت ها را در انحاء گيتي و کليه بلاد محل ماموريت و يا مديريت خويش به اعلاء ترين حد ،رعايت نمايند. علي (ع) در گفتاري طولاني در وصف بيعت 313 تن از ياران حضرت مهدي (ع) فر مايشاتي دارد كه به واقع مي توان از آن به منشور حقوق بشر دوستانه دولت و آموزه طيبه مهدوي ياد كرد [69]

همگرايي و اتحاد دولت ها در نظام مهدوي داراي جهت گيري هاي الهي واهداف متعالي است و جامعه و امتي متخلق و متکامل را پي جويي کرده و تربيت چنين امتي از اصلي ترين وظايف امام معصوم (ع)به شمار مي رود.به همين دليل دردر دين سالاري سپهري مهدوي، آدميان به نهايت تزكيه وبلوغ وتكامل اخلاقي مي رسند .نگاه به سيره امام علي (ع) در اين زمينه راهگشا است از جمله ايشان در نامه 45 نهج البلاغه به عثمان بن حنيف _ فرماندار بصره _ در باره ضرورت بينش دهي و تعليم امت توسط امام فرموده است :(( الا و ان لكل ماً موم اماماَ يقتدي به و يستضييء بنور علمه ؛[70]
بدان هر پيروي ، پيشوائي دارد و به او اقتدا مي كند و از نور علم وي منور و آگاه مي شود ))
و نيز فرمو د :(( و علي الا مام ان يعلم اهل ولايته حدود الا سلام و الا يمان[71]
برامام است که به افراد تحت ولايت خويش اسلام و ايمان را بياموزد))
بر مبناي همين سيره علوي در روايات آمده است كه امام عصر (ع) ، در آن حيات طيبه موعود ؛ خود به تعليم و تفسير واقعيت هاي قران به مردم همت مي گمارد و بواطن نامكشوف اين مصحف شريف را براي آنها تشريح مي كند و بالندگي و شكو فاي كليت افراد و اجتماع را سبب مي شود.
شايان ذكر است در نهج‏البلاغه از حاكم جامعه اسلامى، به عنوان مَلك يا سلطان كه به معناى تملك يا سلطه‏گرى است ياد نشده است، بلكه با كلماتى مانند «امام» (پيشوا و رهبر) و «والى» روبه‏رو هستيم. رهبر و امام كسى است كه جمعيت و امتى را به دنبال خود مى‏كشاند و خود پيش‏قراول و طلايه‏دار حركت است. والى و ولايت، به معناى پيوستگى است.
والى امت و رعيت، كسى است كه امور مردم را به عهده دارد و با آنها پيوسته است. وقتى در نهج‏البلاغه در مفهوم حكومت تأمل مى‏شود، مى‏بينيم آن كه در رأس حكومت است، ولىّ امر و متصدى كارهاى مردم است و مكلف به تكليف الهى مهمى مى‏باشد. او انسانى است كه بيشترين بار و سنگين‏ترين مسؤوليت بر دوش اوست.
در سوى ديگر، مردم قرار دارند كه بايد با همه ارزشهاى مادى و معنوى و آرمانهايشان مورد احترام قرار گيرند و دين و دنياى آنها با هم و در تعامل، ملاحظه شود. در حكومت علوى، مفهوم سلطه‏گرى و زورمدارى و افزون‏طلبى وجود ندارد و مقصد اصلى امام(ع) آخرت است كه از گذرگاه دنيا مى‏گذرد و وظيفه اصلى حكومت تمهيد بستر زمينى اين حركت براى آدميان است. بدين ترتيب اصلاح، رشد و بالنده كردن همه اصناف مردم گيتي، در جنبه مادى و معنوى، روحى و جسمى از وظايف و آرمانهاى حكومت اسلامي در حيطه داخلي و خارجي است و امر الهى به پيامبر براى تزكيه مردم، دائر بر همين مطلب است واين سنت حسنه و رسالت معصومين ؛ در نظام مهدوي به فرجام ونتيجه نهايي خواهد رسيد.

يکي از مباني و اصولي که باعث همگرايي در دولت مهدوي است اصل جهاد، و قتال با دشمنان و محاربان با خدا و جامعه اسلامي است ود رحقيقت امت همبسته وي امتي مجاهد است ،زيرا جهاد توحيدي؛ از ضروريات ديني رسالت و دولت نبوي وعلوي بوده است بعلاوه ، شناخت ماهيت دشمنان خدا که دشمنان خلق نيز هستند و ستيز مداوم با ايشان و هوشياري در برابر توطئه‌هاي آنان و به دوستي نگرفتن و عدم وابستگي و کمک نگرفتن از آنها، از جمله مسائل مؤکدي است که قرآن طي ده‌ها آيه، به گونه‌هاي مختلف آن را مطرح نموده؛ و آگاهي لازم در اين زمينه‌ها را؛ شرط ايمان واقعي شمرده است؛‌و از آن به عنوان يک عامل تعيين کننده در حيات سياسي جامعه اسلامي ياد کرده است و از طرفي افزايش عدّه و عدّه و نيرومندي بيشتر را جهت ترساندن دشمنان اسلام و مخلّان امنيت جامعه اسلامي لازم مي‌داند که برخي از اين آيات بدين فرارند:
- «و هر چه در توان داريد از نيروها و اسب‌هاي آماده بسيج کنيد، تا با اين [تدارکات] دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] ديگري را جز ايشان – که شما نمي‌شناسيدشان و خدا آنان را مي‌شناسد - بترسانيد[72]
- آنهايند [منافقان] دشمنان شما، در برابر آنان هشيار باشيد. [73]
- مردم با ايمان، دشمنان مرا و دشمنان خودتان را دوست نگيريد. [74]
بايد اذعان کرد که جهاد از واژه‌هاي آشناي قرآني است که شرايط اساسي ايمان و تنعم در بهشت جاودان و ميزان و معيار درجه‌بندي امتيازات در جامعه اسلامي معرفي شده است. جهاد اگر چه در راه خدا انجام مي‌گيرد، ولي نفع آن در حيات سياسي به خود مؤمن و جامعه اسلامي و تضمين سلامت و امنيت آن برمي‌گردد:
- آنها که مهاجرت مي‌کنند و در راه خدا پيکارگرند اميد به رحمت خدا دارند. [75]
- مؤمنان آنانند که ايمان به خدا و رسول آورده‌اند و ترديدي به دل راه نداده‌اند و در راه خدا به مال و جان جهاد کرده‌اند. [76]
- کسي که جهاد مي‌کند به نفع خود اوست، خداوند از جهانيان بي‌نياز است. [77]
- اي پيامبر! با کفار و منافقين جهاد کن و بر آنان سخت‌گير باش. [78]
بايد اشاره کرد که آيات جهاد به طور کلي در دو دسته جاي مي‌گيرند: اول؛ آيات مقيد که جهاد را بر وجود فتنه و ظلم و آغاز جنگ و ايجاد ناامني از سوي غير مسلمانان مبتني مي‌سازد، اين دسته از ايات عمدتاً بيانگر ماهيت جهاد و جنگ دفاعي است که حق مشروع تمام جوامع و انسانهاست. دوم؛ آيات مطلق که به طور مطلق به قتل کفار و مشرکان دستور مي‌دهد. [79]برخي خاورشناسان با توسل به اين ايات سعي کرده‌اند اسلام را جنگ طلب و جنگ محور معرفي نمايند. اين در حالي است که اصولاً جهاد در تفکر اسلامي براي کشورگشايي،‌قتل و نابودي نفوس نبوده و ماهيتي اصلاحي و دعوتگرايانه دارد، به عبارتي خود به يکي از مراحل دعوت تبديل مي‌شود و به تعبير مفسران حالت دفاعي به خود مي‌گيرد همانطور که در سيره سياسي دولت نبوي چنين بود.
از ديدگاه بيشتر مفسّران شيعي و سني؛ جهاد داراي ماهيت اصلاحي و در جهت دعوت اسلامي است. از نظر آنان جنگ‌هاي سلطه‌طلبانه و توسعه‌جويانه نه فقط مشروعيت ندارد بلکه از نظر متون اسلامي به شدت مورد نکوهش و نفي قرار مي‌گيرد. بنابراين جهاد، خود دعوت به سوي خدا و به منظور اعتلاي «کلمة الله» و امحاي باطل و ريشه‌کني مفسده و ناامني اعمالي از سوي مشرکين و مفسدين است. همچنين لزوم دعوت قبل از جهاد و مشروع نبودن جهادي که به دعوت نپرداخته از امور مورد اتفاق ميان فقها و مفسران است. [80]در همين راستا علامه طباطبائي با تأييد ماهيت تدافعي جهاد در اسلام مي‌نويسد:«قتال در راه خدا، چه دفاعي و چه ابتدايي، در حقيقت دفاع از حق انسانيت است و آن حق همان حق حيات است، زيرا شرک به خداي سبحان هلاک انسانيّت و مرگ فطرت و خاموشي چراغ در درون دل‌هاست و قتال که همان دفاع از حق انسانيِت است اين حيات را بر‌مي‌گرداند و بعد از مردن آن حق را دوباره زنده مي‌سازد»[81]
بنا به اين توضيحات کاملاً مبرهن مي‌گردد که اصل جهاد در سيره سياسي نبوي، علوي و مهدوي نيز ماهيتي دعوت‌گرايانه داشته و بدنبال احياي فطرت انسانها با ماهيتي تدافعي بوده است.
همچنين بر حسب آموزه هاي دفاعي معصومين (ع) ، جنگ طلبي مذموم بوده و تنها جنگ در راه حق و اهداف توحيدي مورد پذيرش است. بدين سان، اساس سياست داخلي و خارجي و هر گونه اتحاد و همگرايي، نفي جنگ طلبي بوده و اگر قرار است جنگي هم موجه باشد آن نبردي در راستاي حاكميت توحيد و تفكر توحيدي بر كليه انحاء عالم است به عنوان نمونه ؛امام سجاد(ع) در اين راستا در دعاي بيست و هفتم صحيفه سجاديه براي سپاهيان و مرزداران اسلامي چنين دعا مي فرمايد : « ..... و آنها را براي عبادت از جنگ و محاربه كفار فراغت بخش و از دفع و طرد آنها آسوده ساز تا با تو به خلوت و راز و نياز پردازند و تا آنكه ديگر در معموره زمين هيچكس غير تو را پرستش نكند و پيش احدي جز ذات يگانه تون كسي جبهه بخاك مذلت نسازند[82] .... پروردگارا و اين نعمت غلبه و استيلاي مسملين را در تمام اقطار عالم تعميم ده» [83]
همچنين امام، شريعت و عدالت و معرفت خواهي و جهاد در راه استيلاي توحيد را از ويژگي هاي سپاهيان اسلامي به شمار آورده است : « پروردگارا هر گاه از قشون اسلام كه اهل ملت و شرع تو هستند ، مرد جنگ جويي با آن كافران به جنگ برخيزد يا آنكه از پيروان سنت و آئينت مردي با عدالت و معرفت با آنها به جهاد و دفاع رو آورد باين مقصود كه دين توحيدي تو برتري يابد و حزب و سپاه تو نيرومندتر شود و بهره خلق از معرفتت بيشتر گردد تو اي خدا بر آن مرد جنگ جو و مجاهد امر جنگ را سهل و آسان گردان و ... »[84]
امام سجاد(ع)در اين فقره از دعاي خود جهت سپاهيان ، صفات و ويژگي هاي متعددي را همانند صبر ، ثبات ، پايداري ، شجاعت ، سلامت جسمي ، اخلاق نيكو، حسن سياست يا تدبير ، شهادت طلبي ، رهبانيت در جهاد ، خلوص و حسن نيت ، عدالت ورزي و دوري از ريا ذكر مي كند[85]
بدين ترتيب در سياست و آموزه هاي دفاعي معصومين(ع) و از جمله حضرت سجاد(ع)، نيروهاي نظامي نه تنها جنگ طلب و استيلاجو و مظهر اعمال خشونت نامشروع نيستند بلكه مي بايستي از متدين ترين و مخلق و فرهيخته ترين افراد اجتماع باشند و بديهي است چنين بينش متعالي درباره نيروهاي نظامي در نوع خود بي‌نظير است [86]وسپاهيان و اصحاب حضرت مهدي هم باين صفات عاليه متخلق بوده و مايه جذب قلوب وپيوستگي ساير ملت ها وامم به امت واحده مهدوي خواهند گرديد.

يکي از اصول ارزشمند اسلامي ، در کليه عرصه‌هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ... اصل نفي سبيل در کليه قلمروهاي داخلي و خارجي است که از نص آيه «لن يجعل الله للکافرين علي المؤمنين سبيلاً»[87] گرفته شده است.اين اصل بر کليه معاهدات و رفتارهاي نظام سياسي اسلامي حاکم است و بديهي است که همگراي و اتحاد اين نظام با ساير دول متاثر از اين اصل بنيادين باشد.
مفسران در تفسير اين آيه اقوال مختلفي ذکر کرده‌اند، بعضي «سبيل» را به مفهوم حجت و دليل گرفته وآيه را چنين معنا کرده‌اند: «خداوند کافران را با حجتي برتر در مقابل مؤمنان قرار نداده است»
عده‌اي گفته‌اند مقصود از نفي سبيل، نفي سلطه کفار بر مؤنان در قيامت است. اما بيشتر علماء به اين آيه بر منع و عدم جواز فروش عبد مسلمان به کافر استدلال کرده‌اند، زيرا اين امر موجب مسلط شدن کافر بر عبد مسلمان و خواري او مي‌گردد. بنابراين اگر بيع عبد مسلمان به کافر جايز نيست، چون موجب استيلاي کافر مي‌گردد، پس هر چيزي که سبب سلطه کفار بر مؤمنان و مسلمانان شود ممنوع و غير قابل تحمل خواهد بود.
صحت اين استدلال وقتي است که کلمه «سبيل» به معناي سلطه و سلطنت و نه حجت و برهان، لحاظ شود. بر اين اساس، آيه نفي سبيل به عنوان اساس روابط خارجي و امنيتي دولت اسلامي مطرح مي‌گردد و بر ساير آيات حاکميت مي‌يابد. براي نمونه اگر دولت اسلامي با غير مسلمانان عهد و پيماني را منعقد کند، به حکم صريح قرآن مبني بر وجوب وفاي به عهد «اوفوا بالعهد» لازم است که دولت اسلامي به ميثاق و پيمان منعقد شده پايبند باشد، اما اگر اين پيمان موجب استيلاي سياسي و نظامي و فرهنگي کفار بر مؤمنان گردد فاقد اعتبار است و از ذيل وجوب وفاي به عهد خارج خواهد شد؛ بنابراين روابط خارجي و امنيتي نظام اسلامي با غير مسلمانان مي‌بايد به گونه‌اي تنظيم گردد که زمينه‌هاي سلطه و برتري کفار بر مسلمانان را فراهم نياورد، در غير اين حالت چنين روابطي نامشروع و غير شرعي خواهد بود.
به هر حال بر اساس اصل نفي سبيل، راه هر نوع نفوذ و سلطه کفار بر جوامع اسلامي در حوزه‌هاي مختلف سياسي و نظامي و اقتصادي و فرهنگي بايد مسدود گردد. از نظر سياسي و امنيتي، نپذيرفتن تحت الحمايگي، نفي ظلم و استبداد و استعمار، جايز نبودن مداخله بيگانگان در امور داخلي کشور اسلامي و تصميم‌گيريهاي سياسي مورد تأکيد است و از نظر نظامي نيز تسلط بر مقدّرات و تدابير نظامي مدنظر مي‌باشد، در ضمن عدم وابستگي اقتصادي و جلوگيري از نفوذ فرهنگي و منع استشاره و مشورت در حوزه‌هاي فرهنگي و نظامي در روابط خارجي مدنظر است؛ بنابراين قاعده نفي سبيل بيانگر دو جنبه ايجابي و سلبي است که جنبه سلبي آن ناظر بر نفي سلطه بيگانگان بر مقدّرات و سرنوشت سياسي و اجتماهي مسلمانان است و جنبه ايجابي آن بيانگر وظيفه ديني امت اسلامي در حفظ استقلال سياسي و از ميان برداشتن زمينه‌هاي وابستگي و موجبات ناامني است.
علاوه بر آيه مربوطه به اين اصل، به ساير آيات ديگر هم که مؤمنان را از پذيرش و قبول ولايت کافران برحذر مي‌دارند و يا به عواقب منفي و زيانبار آن هشدار مي‌دهند، استدلال شده است. [88]برخي از مفسران براي نفي سلطه کفار و عدم جواز آن به آيه 118 سوره آل عمران هم استدلال کرده‌اند که مي‌فرمايد: «اي اهل ايمان، غير را به بطانه نگيريد»[89]در اين آيه خداوند سبحان، مؤمنان را از دوستي با بيگانگان نهي مي‌کند.
گفته‌اند مقصود از «بطانه»، دوستي و قرابت همدلانه است؛ بنابراين مسلمانان نبايد کافران را دوست و هم راز و از صنف «خوديها» بدانند، چون اين امر موجبات سلطه آنان بر مسلمانان را فراهم مي‌سازد[90]و تأثير و پيامد منفي چنين سلطه‌ايي نيز به طور قطع مغاير عزت مسلمانان و اهداف بليغ رسالت نبوي است. زيرا قرآن کريم در آيات متعدد ديگر، ولايت کفار و يهود و نصاري را بر مسلمين به شدت نفي نموده است، آنجا که مي‌فرمايد:«يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا الکافرين اولياء من دون المؤمنين[91]
اي اهل ايمان، کافران را بجاي مؤمنان، ولي و سرپرست خود قرار ندهيد»
از سويي از مدارک مؤيّد قاعده فقهي نفي سبيل، حديثي از پيامبر به بنام حديث اعتلاء است. اين حديث در کتاب «من لايحضره الفقيه» جلد 4 باب ميراث اهل الملل از پيامبر اسلام روايت شده و متن آن چنين است:«الاسلام يعلو و لايعلي عليه و الکفار بمنزلة الموتي لايحجبون و لايورثون[92]
اسلام هميشه علو و برتري دارد و هيچ چيزي بر آن علو نمي‌يابد و کافران بمنزله مردگان هستند نه حجابي بر آنها لازم است و نه اينکه ارثي به آنها تعلق مي‌گيرد.»
از سوي ديگر، سلطه کفار بر مسلمين، موجب حقارت و پستي و ذلت مسلمانان در برابر غير مسلمانان خواهد شد که اين نيز با اهداف عاليه اسلام و رسالت نبوي مغايرت کامل دارد زيرا که قرآن، پيامبر مکرم خويش و مسلمانان را داراي عزت معرفي مي‌کند:
«ولله العزة و لرسوله و للمؤمنين و لکن المنافقين لايعلمون. [93]
عزت ويژه خداوند و پيغمبرش و مؤمنين مي‌باشد لکن منافقين نمي دانند»
طبق اين آيه، عزت بخدا و پيامبر و مسلمانان مي‌باشد پس بايد علي القاعده راه هر گونه تسلط و نفوذ و برتري تشريعي کفار بر مسلمين نفي شود و يکي از نشانه‌هاي کامل بودن دين نيز همين است. [94]بديهي است با توجه به مقام اسوه‌گي نبي مکرم اسلام و تبعيت کامل ايشان از فرامين قرآني، در سياست خارجي ونوع همگرايي دولت مهدوي ؛اين اصل به حد اعلاي خود رعايت خواهد شد کما اينکه امت واحده اسلامي در دوره ظهور به نهايت عظمت و عزت مندي خود خواهد رسيد وهمانطور که پيش از اين گفته شد پيامبر مکرم اسلام نيز در بياني ضمن تبيين برکات عصر ظهور، آن دوره را زمان تکريم و تعظيم امت معرفي فرموده است.

يکي از مهمترين اصول اسلامي چه در سياست و چه در روابط و حقوق بين‌الملل اصل وفا به تعهدات است. آيات قرآني و روايات، بويژه روايات نبوي با تأکيد بر ضرورت پايبندي به همه تعهدات و پيمانها، تنها در صورت تخلف طرف مقابل، تقض تعهد را جايز دانسته و در غير آن، وفاي به عهد را به حکم عقل و شرع لازم مي‌دانند. برخي از اين مستندات قرآني و روايي به شرح زير است:
- «والموفون بعهد هم اذا عاهدوا...؛ [95] و چون پيمان يندند به پيمانشان وفا کنند.»
- «يا ايها الذين آمنوا و اوفو بالعقود...؛ [96] اي اهل ايمان، به عهد و پيمان خود وفا کنيد.»
- «الذين يوفون بعهد الله و لاينقضون الميثاق؛[97] کساني که به عهد خدا وفا مي‌کنند و پيمان حق را نمي‌شکنند.»
- «واوفو بالعهد کان مسئولاً؛[98] به عهد وفا کنيد، بي‌گمان، عهد پرسيده مي‌شود.»
- «والذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون؛[99] و کساني که به امانت‌ها و پيمان‌هاي خويش پايبندند.»
رسوالله(ص) در همين راستا فرموده است:«لا دين لمن لاعهد له .... المؤمنون عند شروطهم[100]کسي که پايبند به عهد خود نيست از دايره ديانت خارج است... ايمان مؤمنين در گرو پايبندي به تعهداتشان است
اصل وفاي به عهد و تعهدات، بر مبناي ايات و سنت و سيره نبوي؛ دربردارنده موارد زير است:
1- اصل بقاي معاهده‌ها و اعتبار آن تا زمان انقضاي مدت
2- عدم جواز خدعه و غدر به طرف مقابل، و وجوب وفاي به عهد، تا زمان النقضاي مدت؛
3- عدم نقص قطعي پيمان، مگر آن که طرف مقابل غدر و خدعه نموده و يا آن را کاملاً نقض نمايد.
سيره نبوي و علوي و سياست خارجي ايشان نيز حاکي از پايبندي پيامبر (ص) و امام علي (ع) به کليه پيمانها و تعهدات کتبي و شفاهي بود و پيامبر به کليه عقود خود اعم از دائم، موقت، معين و نامعين متعهد بود که از برجسته‌ترين موارد آن، التزام و پايبندي حضرت به مفاد صلحنامه «حديبيه» بود که پيامبر با ناگواري تمام، به دليل احترام به اين پيمان، افراد تازه مسلماني را که از شکنجه و آزار قريش به سوي مدينه هجرت کرده بودند باز مي‌گرداند[101]و حتي در چنين شرايط سخت و پرمضيقه‌اي از لزوم رعايت پيمانها دست نمي‌کشيد و کارگزاران و فرستادگان خويش را هم به رعايت اين التزام توصيه مي‌فرمود و در اين ميان فرقي نمي‌کرد که طرف معاهده مسلمان با يهودي و يا نصراني و يا کفار و معاندين باشند. [102]
با توجه به همساني سيره نبوي و علوي با سيره مهدوي و اينکه امام عصر(ع) در حقيقت به دنبال احيا و اقامه کتاب و سنت است ؛ اصل وفاي به عهد و تعهدات نيز جز مبادي و بنيان هاي سياست خارجي وآموزه همگرايي دولت جهانشمول مهدوي است و در عوض؛با خدعه ورزان و پيمان شکنان به شدت مقابله خواهد شد و تثبيت سنت وفاي به عهد ، باعث بقاي کامل معاهدات و در نتيجه استحکام همبستگي و همگرايي کامل ملل جهان در تحت رايت و لواي دولت مهدوي خواهد گرديد.

گفته شد يکي از مهمترين علل منازعات و بروز ناامني و جنگ در عرصه هاي جهاني ، بين المللي و منطقه ايي ؛ ،فقدان همگرايي و همبستگي ميان کشور هاي مختلف بوده است ومتاسفانه استمرار منازعات و خصومت ها و بي پاياني جنگ هاي فراگير ،و بي ثباتي پيمان هاي همگرايي؛ نشان از ناکامي تئوري ها، دولت ها ،نهاد ها وسازمان هاي بين المللي در ايجاد همگرايي و تفوق بر علل افتراقات جهاني و بين المللي دارد.
در نوشتار حاضر تلاش شد ضمن پرداختن به نظريه هاى "كاركردگرايى" و "نو کارکردگرايى" ونظريه کانتوري و اشپيگل در باره همگرايي ، ناکامي هاي اين نظريه ها و سازمان هاي بين المللي و منطقه ايي در تحقق همگرايي در صحنه جهاني تبيين گردد.
آنگاه سعي گرديد تا مباني همگرايي در آموزه مهدويت و دولت جهانشمول مهدوي تبيين گشته و امتيازات آن به نسبت تئوري هاي همگرايي فعلي تشريح شود و مستدلات نوشتار نيز دلالت بر اثبات مفروض اين پژوهش دارد و بيانگر نقصان و ناکامي نظريه هاي غربي و سازمان هاي بين المللي در ايجاد همگرايي در عرصه جهاني و منطقه ايي بوده و مناسب وآرماني بودن الگوي همگرايي مهدوي براي ايجاد همبستگي و همگرايي جامعه جهاني در قالب امت واحده جهاني را اثبات نمود.
مهمترين نقطه ضعف نظريه هاي همگرايي جهان معاصر ؛ نا تواني آنها در ارائه يک الگوي جهانشمول و فراگير جهت همگرايي است و اکثر اين نظريه ها بر عوامل معدودي به عنوان موجد همگرايي و همبستگي تاکيد مي نمايند که فاقد کفايت و جامعيت لازم است و حتي مي توان اذعان کرد که اين تئوري ها در بهترين و آرماني ترين صورت ، عامل ناهمگوني و افزايش افتراقات در عرصه بين المللي هستند ومناطقي از جهان را در مقابل يکديگر قرار مي دهند ، به عنوان نمونه؛ محصول اين نظريه ها ، معاهدات و پپمان هاي همگرايي دو يا چند جانبه ايي است که کشور هاي غني را از کشورهاي فقير جدا مي کنند و يابه همين روال کشورهايي را با چند ويژگي مشترک مانند قوميت ، نژاد ، سطح فناوري ، ايدولوژي هاي غير الهي ، تشابه نظام سياسي و امثال آن، تقسيم بندي و منفک مي سازند توضيحات قبلي مويد اين ادعا است زيرا بيان شد که از منظر كاركرد گرايان و نوكاركردگرايان ؛ افزايش همگرايى ‏؛ نيازمند افزايش ظرفيتهاى فنى و تكنولوژيكى كشورها و تقويت عامل اراده و عزم سياسى آنها در ايجاد و توسعه همگرايى است ، يا نظريه كانتورى و اشييگل نيز ؛ همگرايى را به عنوان يك وضعيت مى پندارد و معتقد است كه در حقيقت وضعيت و ويژگيهاى سياسى، اجتماعى ،اقتصادى قومى ،نژادى، فرهنگى، زبانى و جغرافيايى كشورهاى همجوار و نوع و ميزان روابط آنها موجد همگرايى مى گردد.
اين در حالي است که برخي از اين معيارهاي طبقه بندي مزبور و يا موضع گيري هاي مناطق همگرا و متحد در لواي پيمان هاي بين المللي نيز ، فاقد روايي وصحت در نظر اديان الهي و وجدان بشري است و علکرد منفعت محورانه و استيلا طلبانه آنها ، به بروز بيشتر نا امني و مخاصمه جويي و جنگ طلبي در عرصه گيتي انجاميده است.همچنان که وجود سه بخش مركزى ، حاشيه و مداخله گر در نظريه هاي همگرايي و درحوزه عمل آنها ، منجر به عدم رعايت حق حاكميت و رأى برابر كشورها ي به اصطلاح همگرا ، گرديده است.
همچنين گفته شد يکي از اصلي ترين نهادهايي که بويژه در سده اخير و در سطح بين المللي و جهاني ،در راستاي همگرايي و همکاري کشورها وارد ميدان گرديده ؛سازمانهاي مختلف بين المللي است اما بايد اذعان كرد كه اين نهاد ها در كسب اهليت و كفايت لازم در قبول مسئوليتهاى محوله و تحقق انتظارات متوقع راه درازى در پيش دارند و به همين خاطر يک ديدگاه بسيار مهم ؛ قائل به شكست و نارسايى سازمانهاى بين المللى در حيطه هاي عملکردي وايجاد همگرايي و حفظ صلح و امنيت در سراسر عالم است وبرخي از مهمترين ادله اين مدعا بدين شرح بيان شد :
1- شكست در زمينه ضمانت اجرا و ناكامى در تهيه ساز و كارهاى كارآمد براى حفظ نظم و جلوگيرى از جنگ.
2-جايگزينى استعمار جديد به جاى استعمار قديم 3- شكست در ميانجيگرى و ايفاى نقش بى طرف جهانى.
4- گرايش بيشتر به سلطه ملى گرايى تا پرورش بين الملل گرايى.
5- حركت پاره اى سازمانها به سوى اتحاديه هاى منسوخ و نه بين الملل گرا مانند ناتو.
6- عدم توفيق در ايجاد يك مركز نهادينه اداره نظام جهانى و رهبرى غير متأثر از دول.
7- عدم توفيق درافزايش اجماع جهاني و روند دموكراتيزاسيون بين المللى.
8- ضعف و ناكارآمدى سازمانهاى جهانى بدليل سيستم فلج كننده حق وتو در سازمان ملل وتأثير پذيرى از نفوذ قدرتهاى بزرگ .
9- تاثير پذيرى منفى سازمانهاى منطقه ايى و دول عضو از قدرتهاى جهانى و منطقه ايى وتنش هاى ميان آنها و خدشه بردارى نسبى استقلال تصميم گيرى آنها.
10 - دشوارى در تأمين بيطرفى وفراهم آورى نيروهاى بيطرف.
11- عدم توازن قدرت در منطقه و وجود قدرت هاى مركز و كشورهاى حاشيه ضعيف در سازمانهاى منطقه ايى.
در مقابل؛ مهمترين ويژگي نظريه همگرايي در آموزه مهدوي ، الهي بودن و برخورداري از مباني جامع، فراگير، توحيدي وجهاني است و لذا بر خلاف نظريه های جديد ؛ ملاک هاي نارساي مليت، فوميت ، نژاد، زبان و امثال آن ، در اين الگو جايي نداشته و بر عکس با اين ملاک ها مبارزه مي شود.
همچنين به گونه ايي مستدل ، با استمداد از راهبرد هاي قراني و تاسي به سنت نبوي و سيره علوي و با کنکاش در روايات مربط به عصر ظهور؛ جامعيّت ، کفايت ، وسپهري بودن همگرايي در آموزه ودولت مهدوي تشريح گرديد و مباني همگرايي در آموزه هاي اسلامي و مهدوي که منجر به ايجاد امت واحده و حيات طيبه براي جامعه همبسته و هم پيکر بشري خواهد گرديد و سپهر آفرينش را بر مباني توحيدي متحد خواهد ساخت بدين صورت معرفي شد :
1- توحيد،خدامحوري و محو شرك
2- تحقق وحدت و همگرايي در پرتو حكومتِ امام معصوم
3- رسالت تحقق امت واحده و همگرايي در سپهر جهان وآفرينش
4- دعوت
5- احيا و اقامه حق و دفع باطل محور همگرايي
6- عدالت ، مساوات طلبي و تبعيض ستيزي
7- امنيت، صلح ومودّت فراگير
8- نفي مليت وقوميت مداري
9- همزيستي مسالمت‌آميز
10- کرامت محوري و بشر دوستي
11- اخلاق وتربيت مداري
12- جهاد و نفي هر گونه سلطه طلبي ، و مشروعيت صرف جنگ توحيدي
13- نفي سبيل و لزوم عزت‌ مندي مسلمين
14- وفاي به عهد و تعهدات
همچنين چون اساسا مساله همگرايي در قالب سياست خارجي و ديپلماسي کشورها نسبت به يکديگر مطرح و موضوعيت مي يابد ، اصول همگرايي پيشگفته را مي توان به عنوان بخش بسيار مهم وعمده ايي از سياست خارج و ديپلماسي دولت مهدوي به حساب آورد.

پى‏نوشت‏ها:

[1] -International organizations.
[2] - Doctrine
[3] -Convergence theories
4-در مبحث تبيين نظريه هاي همگرايى به شكل آزاد و تلخيصى از اثر زير بهره گرفته شده است: سيد حسين سيف زاده نظريه پردازى در روابط بين الملل مبانى و قالبهاى فكرى تهران سمت ،1376 ص 320-302.همجنين براي اطلاع بيشتر ازنظريه هاي مربوط به همگرايي ، منطقه گرايي و انسجام اتحادها ر،ک به؛جيمز دوئرتي ، رابرت فالتز گراف. نظريه هاي متعارض در روابط بين الملل،ج2 ترجمه عليرضا طيب، وحيد بزرگي،تهران ،نشر قومس ،1372، ص665-719.
5-جهت اطلاع بيشتر از مباحث كاميابيها و ناكاميهاى سازمانهاى بين المللى ر.ك‏؛ اينيس ل. كلاد ارزيابى سازمانهاى بين المللى در قرن بيستم ترجمه فرهنگ رجائى تهران دفتر مطالعات سياسى و بين المللى تهران 1366.
6-ر،ک به ؛بهرام اخوان کاظمي.« نقش سازمان هاي منطقه ايي درپايداري وامنيت كشور ها ي عضو ، اطلاعات سياسي- اقتصادي، بهمن و اسفند 1383، شماره هاي 209-210 .
[7] . منوچهر محمدي، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، اصول و مسايل، تهران، نشر دادگستر، 1377،‌ص18
[8] . جواد منصوري، نظري به سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، تهران، اميرکبير، 1365، ص11.
[9] . نساء، آيه 48، «ان الله لايغفر ان يشرک به و يغفر مادون ذلک لمن يشاء...»
10- براي اطلاع بيشتر ر،ک به ؛ بهرام اخوان کاظمي ، « اصول سياست خارجي پيامبر (ص) » ،(مندرج در : سياست نبوي ، مباني ، اصول ، راهبردها ، تهران ،پژوهشکده مطالعات فرهنگي واجتماعي ، 1386، ص571-597).
[11] . ابن هشام، سيرة النبي، ترجمه سيدهاشم رسولي محلاتي، تهران، اسلاميه، 1348، ص 267.
[12] . به عنوان مثال، پيامبر(ص) در نامه خويش به قيصر روم به اين آيه استناد نموده‌اند. ر. ک به: علي بن حسينعلي احمدي، مکاتب الرسول، قم، المطلبة العلميه، 1379ق، 1339ش، ص105و 90.
آل عمران،64. -[13]
ابوجعفر محمد بن حسن بن علي الطوسي (شيخ صدوق) ، امالي ، نجف ،1384 ق ،ج 1ص 231-[14]
[15] - ر.ک به؛ نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتي، قم، مؤسسه انتشارات حضور، زمستان 1381، خطبه 138، ص 190.
[16] -. ((سُئل عن النبي متي يقوم قائمكم، قال اذا صارت الدنيا هرجاً و مرجاً))؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 36، قم، دارالكتب اسلاميه، [بي‌تا]، روايت 176، باب 41، ص 322، براي تبيين استدلالي ملاحم و علائم ظهور ،ر، ک به؛ مصطفي صادقي ، تحليل تاريخي نشانه هاي ظهور ،قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ دوم ،1385.
17- بحارالانوار، ج 52، ص 352. ; ا لغيبة نعماني، باب 13،روايت سيزدهم، ص 231.
لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر،قم ،مکتب داوري،ص 593،( به نقل از کشف الاستار).- [18]
نهج البلا غه، ترجمه وشرح سيد علينقلي فيض الا سلام، بي جا ،بي نا ، 1351 ش ،خطبه 146، بند 2، ص 442.-[19]
20- ر.ك ، حبيب الله طاهري ،((عصر ظهور يا مدينه فاضله موعود در اسلام )) ،انتظار،شماره 2.
کامل سليمان، روزگار رهايي‌( ترجمه يوم الاخلاص)، ج‌1،ترجمه علي اکبر مهدي پور،تهران،چاپ سوم ،1376،ص‌129.-[21]
[22] - ((انّا غير مهملين‌ لمراعاتكم‌ ولاناسين‌ لذكركم)).((ما هرگز در رعايت‌ و مراقبت‌ شما كوتاهي‌ نمي‌كنيم‌ و ياد شما را از خاطر نمي‌بريم‌))؛( طبرسي، احتجاج‌، ج‌2، ص‌497)
-((بي‌ يدفع‌ الله‌ البلاء عن‌ اهلي‌ وشيعتي)) ((خداوند به‌ وسيله‌ من‌ بلاها را از شيعيان‌ و خاندانم‌ دفع‌ مي‌كند)).( طوسي، الغيبة‌، ص‌246.)
23 . ر. ک به ؛ احمدي، مکاتب الرسول، پيشين، ص 90.
بحارالا نوار ، ج52، ص321 ، روايت29 ،باب27.-[24]
صافي گلپايگاني ، منتخب الا ثر ، پيشين ، ص 472 ، ب 3، ح 3. -[25]
[26] . آل عمران، آيه 110.
[27] . مائده، آيه 78 و 79.
[28] . نحل، آيه 125.
[29] . شوري، آيه 15.
[30] . فصلت، آيه 33.
[31] . ر. ک به، سيد عبدالقيوم سجادي، ديپلماسي و رفتار سياسي در اسلام، قم، بوستان کتاب، 1383،ص50 و؛ وهبة الزحيلي، آثار الحرب في الفقه الاسلام، دمشق، دارالفکر، 1992م، ص320
[32] . ر. ک به: حسينعلي منتظري، فقه الدولة الاسلامي، ج2، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1402 هـ ق، ص711.
[33] . «فبما رحمة من الله لهم و لو کنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولک...»
[34] . ر. ک به:‌ الاحمدي، پيشين، ص121.
[35] . ر. ک به: همان، ص169، همچنين ر. ک به: علي احمد ميانجي، مکاتيب الرسول، قم، انتشارات يس، 1363، ص169
36- محمد ابن علي بن بابويه ( شيخ صدوق) ، کمال الدين ، ج2 قم ، موسسه النشر الا سلامي ، 1416ه، ص 411.
37- مسعود پور سيد آقايي و ديگران، تاريخ عصر غيبت ، قم ، موسسه انتشارات حضور ، چاپ دوم 1383 ، ص 427( به نقل از الزام الناصب ، ص177).
نهج‏البلاغه، خطبه‏33، ص‏111 -[38]
39-ر،ک به ، بهرام اخوان کاظمي ،«آرمان هاي حکومت از ديدگاه امام علي (ع) ،»حکومت اسلامي ، شماره 17،، پاييز 1379 ،ص 137.
نهج البلاغه، نامه 53، بند 36، ص‏1006.-40
عبدالواحد التميمى الامدى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ج‏1، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بيروت 1407، ص‏335. -[41]
همان ، ص292.-[42]
بحارالأنوار، ج51، ص81، روايت پانزدهم.-[43]
همان، ج51، ص29.-[44]
نهج‏البلاغه، خطبه 131، بند 3، ص‏407.-[45]
همان، خطبه‏105، بند 1، ص‏313. -[46]
محمد باقر مجلسي ، مهدي موعود ، ترجمه جلد سيزدهم بحار الا نوار ، ترجمه علي دواني ، تهران ، دارالكتب الا سلاميه ، 1368 ،ص 1095.-[47]
همان، ج2 ، صص 225-224-[48]
محمدمهدى شمس‏الدين، نظام الحكم و الادارة فى الاسلام، بيروت، چ سوم، 1374ق، قم، 1411ق. ص‏301.-[49]
نهج‏البلاغه، نامه 53، بند 43، ص‏1011.-[50]
همان، خ‏173، بند 2، ص‏558.-[51]
52- ر.ك ؛ علي سعادت پرور ، ظهور نو ، ترجمه از كتاب الشموس المضيئه ، ترجمه : محمد جواد وزيري فرد ، تهران ، احياء كتاب ، 1380 ، چ2 ،ص 202203 ( به نقل از اثبات الهداه ، ج3، ص523 ، ح 712 ).
بحارالانوار، ج 52، پيشين، ص 310، روايت 4، باب 27 ، -[53]
[54] . زمر، آيه 15-14.
[55] . يونس، آيه 99.
[56] . کهف، آيه 29.
[57] . بقره، آيه 256.
[58] . انفال، آيه 61.
[59] . بقره، آيه 208.
[60] . براي اطلاع بيشتر از ماجرا و متن پيمان صلح حديبيه ر. ک به: صالح احمد العلي، دولت رسول خدا(ص)، ترجمه هادي انصاري، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1381، ص 251-241.
[61] . منشور مدينه و متن آن که به عنوان قانون اساسي مدينه هم از آن ياد شده ؛ در آثار متعددي ذکر گرديده است براي نمونه ر. ک به: الاحمدي، مکاتب الرسول، پيشين، ص241 و سيدخليل خليليان، حقوق بين‌الملل اسلامي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چ چهارم، 1372،، ص299.
[62] . براي نمونه و اطلاع بيشتر ر. ک به: محمدابراهيم آيتي، چکيده تاريخ پيامبر اسلام، تلخيص؛ جعفر شريعتمداري، تهران، سمت، 1378.
63-برا ي نمونه و توضيح بيشتر ،ر.ك؛ علي اكبر مهدي پور ،بررسي چند حديث شبه ناك در باره عدالت آفتاب عالمتاب ،انتظار ،شماره چهاردهم ، زمستان 1383.
ر.،ک به، مجتبي تونه ايي ، موعود نامه ، فرهنگ الفبايي مهدويت ، قم ، ميراث ماندگار، 1384، ص 115.-[64]
65-ر،ک به،بهرام اخوان کاظمي ،نگرش هايي نو به آموزه مهدويت ، قم ، موسسه آينده روشن ،1387 ،ص49-50.
66-اخوان کاظمي ،«آرمان هاي حکومت ار ديدگاه امام علي (ع)»،پيشين،ص 143(ملا محسن فيض،الوافي،ج14،ص20)
سيد محمد كاظم قزويني ، امام مهدي از ولادت تا ظهور ،ترجمه و تحقيق : علي كرمي و سيد محمد حسيني ، قم ، دفتر نشر الهادي ، 1376 ،صص -[67]
- همان ، ص750-751( به نقل ازعقد الدرر ، چاپ جديد مسجد جمكران ، ص144، باب7.[68]
- محمد حسين رحيميان ، جلوه هاي نور از غدير تا ظهور ، قم ، دارالثقلين ، 1379،صص 184-183.[69]
- نهج البلا غه ،پيشين،نامه 45 ، بند2 ، ص966.[70]
التميمي الا مدي ، شرح غررالحكم و دررالكلم ، ج 4 ، پيشين، ص 318.-[71]
[72] . واعدّوالهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوکم و آخرين من دونهم لاتعلمونهم الله يعلمهم. (انفال، آيه 60).
[73] . هم العدو فاحذرهم. (منافقون، آيه 4).
[74] . يا ايها الذين آمنو لاتتخذ و ا عدوي و عدوکم اولياء. (ممتحنه، آيه 1.)
[75] . والذين هاجروا و جاهدوا في سبيل الله اولئک يرجون رحمة الله. (بقره، آيه 218)
[76] . انما المؤمنون الذين آمنو بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم. (حجرات، آيه 15)
[77] . و من جاهد فانما يجاهد لنفسه ان الله لغنّي عن العالمين. (عنکبوت، آيه 6).
[78] . يا ايها النبيّ جاهد الکفار و المنافقين واغلظ عليهم. (تحريم، آيه 9).
[79] . اين آيات از اين جمله‌اند: قاتلوا المشرکين کافه (توبه، آيه 36)، قاتلوا هم حتي لاتکون فتنه (انفال، آيه 39)، فاقتلوا المشرکين حيث وجدتموهم (توبه، آيه 5).
[80] . ر. ک به: سيد عبدالقيوم سجادي، «اصول سياست خارجي در قران»، علوم سياسي، شماره 15، پائيز 80، ص174.
[81] . محمدحسين طباطيايي، تفسير الميزان، ج2، قم، انتشارات اسلامي، 1368، ص66.
-امام علي بن الحسين ، صحيفه سجاديه ،ترجمه مهدي الهي قمشه اي ،تهران ، انتشارات اسلامي ،بي تا، ص 264.-[82]
همان ، ص265.-[83]
همان، ص266.-[84]
همان، ص267.-[85]
86 - ر،ک به؛ بهرام اخوان کاظمي ،« دکترين و سياست هاي دفاعي – امنيتي در صحيفه سجاديه »، حکومت اسلامي ، شماره 44، تابستان1386 ، ص165-191.
[87] . «خداوند، سبيل و طريقي براي کافران بر مؤمنان قرار نداده است» (نساء، آيه 141)
[88] . از جمله به آيات: (نساء، آيه 138 و 139) ، (انفال، آيه 73) و (مائده، آيه 55، 65) استدلال شده است.
[89] . «يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا بطانه من دونکم. (آل عمران؛ آيه 118).
[90] . براي اطلاع بيشتر ر. ک به: سجادي، «اصول سياست خارجي در قرآن»، پيشين، ص177-175.
[91] . (نساء، آيه 144)
[92] . ر. ک به: ابوالفضل شکوري، فقه سياسي اسلام، ج2 (اصول سياست خارجي)، بي جا، بي نا، 1361، ص390 (به نقل از سيدمحمود بجنوردي، قواعد الفقهيه، ج1، ص159).
[93] . (منافقون، آيه 8)
[94] . ر. ک به: شکوري، پيشين، ص392.
[95] . (بقره، آيه 177)
[96] . (مائده، آيه 1)
[97] . (رعد، آيه 20)
[98] . (بني اسرائيل، آيه 34)
[99] . (مومنون، آيه 8)
[100] . شيخ مرتضي انصاري، المکاسب، تبريز، بي نا، 1375، ص215.
[101] . ر. ک به: سجادي، ديپلماسي و رفتار سياسي در اسلام، پيشين، ص64، همچنين ر. ک به: الزحيلي، پيشين، ص350.
[102] . يکي از منابع ارزشمندي که با تفصيل بسيار از جايگاه اصل وفاي به تعهدات سخن رانده است کتاب زير مي‌باشد:
- عباسعلي عظيمي شوشتري، حقوق قراردادهاي بين‌المللي در اسلام، قم، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، 1378.

منبع: آینده روشن